و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

ازدواج امام زمان (علیه السلام)

دیروز بعد از تموم شدن کلاس و دعای آخر، یکی از خانوما اومد جلو و پرسید:

آیا امام زمان ازدواج کرده؟

همین که اسم ازدواج اومد همه خانمهای کلاس جمع شدند و گفتند: این سوال همه ماست. واقعا امام، زن و بچه داره یا نه؟

برام جالب بود. گفتم:

راستش دو نظریه وجود داره در این مورد. نظریه اول میگه: پیامبر (صلوات الله علیه) فرمودند: " النکاح سنتی". پس امام زمان (علیه السلام) هم برای اینکه از سنت پیامبر پیروی کند، باید ازدواج کرده باشد.

اما گروهی از علما به این نظریه پاسخ دادند و گفته اند: امام زمان (علیه السلام) بیش از هزار سال زندگی کرده اند و هزاران سال دیگه هم عمر می کنند. و نیازی نیست که حتما در سال های اولیه عمرشون ازدواج کرده باشند. پس ممکن است تا به حال ازدواج نکرده باشند و بعد از ظهور ازدواج کنند.

اما نظریه دوم میگه: امام (علیه السلام) بیش از هزار سال زندگی کرده اند، پس با هر زنی که ازدواج کرده باشند باید اون زن هم همین قدر سن داشته باشد! از طرفی اگر امام در سنین مرسوم ازدواج، یعنی بیست سی سالگی ازدواج کرده باشند تا حالا باید صد بار ازدواج کرده باشند و هر بار هم چند تا بچه و نوه نتیجه و این ها داشته باشند، که این با مسئله اختفای حضرت در تضاد هست. یعنی چطور میشه تضمین کرد که از بین این همه بچه و نوه و نتیجه حتی یکی از اینها پیدا نشه که محل زندگی حضرت رو لو بده؟

البته آخرش به این خانومها گفتم سعی کنید وارد این مسائل که فرع هستند نشید. حالا چه فرقی می کنه که ما بدونیم حضرت مجردند یا متاهل؟ ما باید وظایف شیعگیمونو انجام بدیم.

یکی از خانوما گفت: اتفاقا من فکر می کنم بهتره بدونیم. چون مثلا اگه ما بدونیم که حضرت ازدواج نکرده اند، دیگه هر زنی که بیاد و ادعا کنه که همسر امام زمان ( علیه السلام) هست ما باور نمی کنیم.

گفتم: مگه از کسی هم تا حالا این ادعا رو شنیدید؟

گفتند: تو مجالس خانگی توی شهر خودمون هستند صاحب مجلس هایی که سر سفره یه بشقاب اضافه میزارند و اونجا هیچ کی نمیشینه و میگن جای امام هست!!!

 

به امید روزی که همه این گونه مجالس انحرافی تعطیل بشند.

روز معلم مبارک

بسم رب العشق

سلام استاد

نمی دونم از کجا شروع کنم

قصه، قصه عشقه!

اون شعله ای که شما تو دل ما روشن کردید به این سادگیا خاموش نمیشه

نمیدونم اون روزایی که از امام عشق می گفتید، این کلمات آسمانی رو از کدوم فرهنگ نامه پیدا کرده بودید؟

اون بالهایی که شما برای پرواز به ما دادید

اون مسیری رو که توی آسمانها نشونمون دادید و گفتید که راه خانه دوست همینه

وقتایی که شرح آل یس می گفتید با دم مسیحاییتون دلهامونو کبوترانه پرواز میداد به سمت خانه عشق، جمکران!

چرا؟

چرا جمکرانی که شما می گفتید با جمکرانی که بقیه می گفتند فرق داشت؟

ج م ک ر ا ن

حروف که یکیست، پس ...

استاد!

همواره نصایح اخلاقی و عرفانی تان به زندگی نگاه می کنم

به امید روزی که دید من هم مانند دید شما آسمانی شود

استادم!

در بیان بهانه ای برای تبریک به شما همین بس که بگویم حیات مهدویم را مدیونتان هستم.

استاد بزرگوارم!

به دنبال واژگانی می گردم که لیاقت تهنیت گویی به شما را داشته باشند و نمی یابم.

دستانم را بستم

چشمانم را بستم و خواستم آرزو کنم تا بهترین هدیه دنیا را در دستانم ببینم و آن را  تقدیمتان کنم

دستانم را باز کردم

چشمانم را گشودم

اما

دستانم خالی بود

همین دستان خالی را به سوی آسمان می برم

و از صمیم قلب دعایتان می کنم

و از خداوند مهربانم می خواهم که او خود به بهترین هدیه های آسمانی مشعوفتان سازد.

 

و امروز در حسرت یک لحظه از آن سالهایی که شاگردیتان کردم

و در آرزوی روزی که باز هم توفیق حضور در کلاستان را داشته باشم

با زبان قاصرم می گویم:

روزتان مبارک

 

تاریخ نگاه تو

امروز یک ورق به تقویم قلبم افزوده شد

من همه محو تماشای نگاهت ...