و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

این همه دست

بعد از مدت ها بالاخره سعادت یار شد و چشمان ناپاکم به ضریح آقا خورد. 

دلم هری ریخت. خیلی وقت بود مشهد نرفته بودم. دلم می خواست برم جلو و بچسبم به ضریح. دور و بر ضریح قیامت بود. اصلا نمیشد جلو رفت. مردم دستاشونو دراز کرده بودند و همدیگه رو هل می دادند و تلاش می کردند که دستشونو به ضریح برسونند. ترجیح دادم یه کم عقب تر بایستم و از همون فاصله زیارت نامه رو بخونم.  

صدای مردمی میومد که دعای سلامتی آقا امام زمان رو می خوندند. اونروز نهم ربیع بود. آغاز ولایت امام مهدی ( علیه السلام)  

یه لحظه این فکر به ذهنم رسید که آیا دستای من اونقدر تمیز هستند که اگه همین الان آقا ظهور کنند بتونم با ایشون بیعت کنم؟ 

بقیه چی؟ این همه دست که به سوی ضریح درازست آیا واقا برای بیعت با امام هم همین طور مشتاقانه دراز میشه؟  

مثل همیشه شرمنده شدم. دیدم اگه بخوام دستام آماده بیعت بشه باید نگاهم هم آماده بشه. آخه نگاهی که میخواد به نگاه امام زمان بیفته نباید آلوده باشه... 

باید...

نظرات 13 + ارسال نظر
مرتضی کریمی شنبه 15 اسفند 1388 ساعت 06:44 ب.ظ http://www.bahmanemamzadegan.com/

سلام
زیارت قبول التماس دعا
چقدر درست و با حال نوشته ای درست زبان درد و دل من است
.

http://www.bahmanemamzadegan.com/monasebatha5.html#sardelbaranیا حق

محمدحسین شنبه 15 اسفند 1388 ساعت 11:15 ب.ظ

اااااااااااااا به سلامتی مشهد بودی؟؟؟
یه سری هم از ما میزدی بد نبودا
موفق باشی
خیلی خیلی التماس دعا

سید مسعود یکشنبه 16 اسفند 1388 ساعت 03:50 ق.ظ http://ansamf.blogfa.com

سلام
خوشحالم از اینکه بعد از مدت ها رفتی مشهد
اما خوشحال می شم وقتی که واقعا به دنیا خدایی فکر کنیم
من یه بچه ی به قول دوستام مذهبی
اما هیچ وقت خودم رو از بقیه جدا ندونستم
ممکنه نظراتم رو تو یاهو مسنجر خونده باشی
یه سوال میدونی چرا خدا یکیه؟
می دونی پیامبر ها چرا پیامبر شدن؟
و آیا این تبعیض هست یا نه؟
من که این سول ها رو پرسیدم جوابشون رو بلدم اما می خوام بدونم شما چه طور ثابت می کنید
من خودم فکر می کنم و خودم به نتیجه می رسم
دوست ندارم جوابی که می دید بر گرفته از کتب دینی و بقیه باشه دوست دارم واقعا نظر خودتون رو بگید دوست دارم بدونم چرا مسلمون شدید دوست دارم بدونم دلیل پذیرفتنتون چیه؟
دوست دارم بدونم به اسلام چگونه نگاه می کنید
و آیا واقعا به حرف اما علی عمل می کنید؟ یا برداشت سطحی از امام دارید
دوست دارم بدونم امام حسین رو چقدر میشناسید
باز هم تاکید می کنم من خودم جواب سوال ها رو واسه خودم می دونم
اما نظر شما رو می خواستم
فقط براهان عقل و نظم نگید می خوام عادی بنویسید
من این همه نیستم من خودم هستم
و آیا امام علی که گفت آن چه را برای خود می پسندید برای دیگران بپسندید و آن چه را برای خود نمی پسندید برای دیگران هم نپسندید رو چگونه نگاه می کنید
آیا رضای خدا رو در نظر می گیرید؟
آیا افراط و تفریط رو کنار می گذارید؟
آیا به توصیه ی پیامبر و ائمه گوش می دید؟
آایا کتاب قانون را عمل می کنید؟خداییش در مورد اهل بیت چقدر می دونید؟چقدر تحقیق کردید؟
آیا نسلشون رو می دونید؟
آیا می دونید از آدم تا خودتون چند نفر هستید؟
از آدم تا امام حسین چند نفر؟
من حساب کردم از آدم تا خودم ۸۸ نفر
آیا می دونید نفاق چیه؟
می دونید به کی می گن منافق؟
می دونید خدا با منافقان چگونه عمل می کنه؟
می دونید با کسانی که اتهام می زنن چگونه عمل می کنه؟
اگر به قیامتی معتقد هستیم به وجدان خود رجوع کنیم
خدا از رگ گردن به ما نزدیک تره
آیا کسی که با ما نیست علیه ماست؟
این جمله رو بوش گفت
یادتون میاد؟
فقط یه موضوع
اگر گفتیم که فلانی بد هستش و ما بهتریم؟
بدونید که به خدا اعتقاد ندارید و به سیره ی پیامبران عمل نکردید چون وقتی از پیامبر پرسیدن گفت خودم
چون من از خودم آگاه هستم اما از دیگران نه
پس بیایید مسلمان باشیم منتظر جوابتون هستم
سبز باشید و بد میندیشید
یا علی مدد.

یه آسمونی یکشنبه 16 اسفند 1388 ساعت 09:28 ق.ظ http://parvaze-sorkh.blogfa.com/

سلام
خوش به سعادتتون

ما که دیگه با عکس حرم زندگی میکنیم

دعاکنید ما را هم ....

بهار نارنج یکشنبه 16 اسفند 1388 ساعت 08:33 ب.ظ

یا امام رضا(ع)

ساحل افتاده در پاسخ به جناب سید مسع دوشنبه 17 اسفند 1388 ساعت 11:02 ق.ظ

سلام
خوش آمدید به وبلاگ حقیر
اما من شما رو نمیشناسم و شما هم منو نمیشناسید
پس همه اینهایی که درباره من و شخصیتم و خصوصیات اخلاقی خودم و حاج آقای فرضی!! گفته اید به واقعیت نزدیک نیست. اصلا منظورتون رو از آفلاین ها نمی فهمم!!!

نمیدانم هدف گلوله شما کیست و چیست؟؟

پاپیروس چهارشنبه 19 اسفند 1388 ساعت 09:42 ق.ظ http://editorist.blogfa.com

زنی با لباس‌های کهنه و نگاهی مغموم، وارد خواروبار فروشی محل شد و با فروتنی از فروشنده خواست کمی‌خواروبار به او بدهد. وی گفت که شوهرش بیمار است و نمی‌تواند کار کند، کودکانش هم بی‌غذا مانده‌اند. فروشنده به او بی‌اعتنایی کرد و حتی تصمیم گرفت بیرونش کند. زن نیازمند باز هم اصرار کرد. مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را می‌شنید به فروشنده گفت: خرید او با من. فروشنده با اکراه گفت: لازم نیست، خودم می‌دهم! فهرست خریدت کجاست؟ آن را بگذار روی ترازو، به اندازه وزنش هر چه خواستی ببر! زن لحظه‌ای درنگ کرد و با خجالت، تکه کاغذی از کیفش درآورد و چیزی روی آن نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت. خواروبار فروش از سرناباوری، به گذاشتن کالا روی ترازو مشغول شد تا آنکه کفه‌ها با هم برابر شدند. در این وقت؛ فروشنده با تعجب و دلخوری، تکه کاغذ را برداشت تا ببیند روی آن چه نوشته است. روی کاغذ خبری از فهرست خرید نبود، بلکه دعای زن بود که نوشته بود: ای خدای عزیزم! تو از نیاز من باخبری، خودت آن را برآورده کن. زن خداحافظی کرد و رفت.
ساحل جان زیارتت قبول عزیز.

کاکوشیرازی شنبه 22 اسفند 1388 ساعت 06:39 ق.ظ http://arj57.blogfa.com/

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

کاکوشیرازی شنبه 22 اسفند 1388 ساعت 06:40 ق.ظ http://arj57.blogfa.com/

کاش زیارت اقا نصیبمون شود

فریبا صادق زاده شنبه 22 اسفند 1388 ساعت 11:56 ب.ظ http://http://sibe-talkh.blogfa.com/

خوش به حال شما اگه می دانستم به مشهد می روید حتما شفارش می کردم برای من هم دعا کنید البته شفا رشی همیشه به زیا رت انشا الله مکه

عقرب دوشنبه 24 اسفند 1388 ساعت 09:39 ق.ظ

سلام زیارت قبول خبر میدادید التماس دعایی میگفتیم

سلام دوست بزرگوار
ممنون
اگه قابل باشم دعاگوی دوستان هستم
ولی.... من وقتی شما رو نمیشاسم!!! یا لااقل مصلحتا شما رو نمیشناسم!!!!! چطور باید خبر میدادم؟؟؟

پاپیروس دوشنبه 24 اسفند 1388 ساعت 10:49 ق.ظ http://editorist.blogfa.com

باز هفت سین سرور، ماهی و تنگ بلور، سکه و سبزه و آب، باز نوروز سعید، باز هم سال جدید، باز هم شادی عید، باز باران بهار، باز اسفند و گلاب، باز آن سودای ناب، کور باد چشم حسود، باز تکرار دعا، یا مقلب القلوب، یا مدبر النهار، حال ما گردان تو خوب، راه ما گردان تو راست.نرم نرمک میرسد اینک بهار.خوش به حال روزگار.

کاکوشیرازی پنج‌شنبه 27 اسفند 1388 ساعت 10:47 ب.ظ http://arj57.blogfa.com/


یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
سین اول سلام؛
سلام به بهار و باران و یاران، سلام به پاکی چشمه‌ساران
سین دوم سحر؛
سحر که مرغ می‌خواند، سحر که آوازش را سپیدار بیدار می‌داند
سین سوم، سادگی؛
ساده باشیم مثل بنفشه کنار جوی با پاکی هم‌کاسه باشیم
سین چهارم، سرود؛
سرود شقایق و شعر و شور، سرود پرواز به دور
سین پنجم، سپید؛
دست‌مان سپید، قلب‌مان سپید، مثل پرنده‌ای که به آسمان پرید
سین ششم، سفر؛
سفر کنیم با سیمرغ و صبح و شکوفه‌ی سیب، به سرزمین آب و نسترن و نی
سین هفتم، سلام؛
دوباره سلام، سلام به صبح و سپیده و سحر، سلام به پرواز
پیشاپیش حلول سال نو و فصل بیداری و پویایی و حیات دوباره طبیعت و پر طراوت بهار را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد خدمت شما و خانواده محترم تبریک عرض می کنم ...
برای شما و خانواده محترم سالی پر بار و سرشار از خیر و برکت الهی و موفقیت و شادی و معنویت و سلامتی آرزو می کنم در پناه حق ...


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد