و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

آدینه

بیا مهدی، بیا که باز هم آدینه است.

باز هم آدینه است. باز هم آدینه ای که من به انتظارت نشسته ام.

ای عزیز دل های شکسته ما !

ای آن که به امیدت زنده ام!

ای سبزی آسمان از آن تو!

ای سرخی لاله ها از غروبت!

ای اشک های کودک یتیم در جستجویت!

ای سر های ما در انتظار دست نوازشگرت خمیده!

ای معنی رکوع و سجودمان!

خدا کند که این زمستان خاموش غیبت، زود پایان پذیرد.

به بهار حضور سبز تو چشم امید دوخته ام.

ساحل نا آرام

ای ساحل نا آرام دریای طوفانی!

شب را چگونه بی پناه در اینجا به سر برم؟

دلم بی قرار است. به موج های سهمگینت عشق می ورزم. ای کاش امشب آنجا بودم.

ای موج های نا آرام!

مرا فرا گیرید که از آرامش این زندگی خسته شده ام. دوست دارم ذره ذره در قطرات آب دریا فنا شوم، چرا که به زلالی می رسم.

آی دریا! این همه زلالی، صفا و یکرنگی را از که آموختی؟ آدم ها که از این صفات بویی نبرده اند.بگو، بگو که منشأ این همه خوبی کجاست؟

شاید در آسمان است. شاید ابرها این را بر تو باریده اند. و شاید آفتاب به تو هدیه کرده.

آغازی با ...

 

سلام  

  خیلی دلم گرفته. منتظرم. نمی دونم منتظر کی؟ یا چی؟ شاید ...       

   اما نه! 

   منتظر یه غریبه هستم. کسی که اینجا نیست. مثل مردم اینجا هم نیست. با همه فرق داره. کسی که بیاد و ... 

   شاید یه غریبه آشنا! 

   و در آن سوی این چشم انتظاری ها ..

   مردی می آید که از نسل ما نیست. مردی که از نسل خوبان است.  

   می آید و نان را به کودک یتیم می دهد. 

   می آید و فرزند این مادر پیر بیمار را از زندان ... به او باز می گرداند. 

   می آید و برای دختر زیر شیروانی عروسک می خرد.  

   می آید و تابلوی سنگین " ورود ممنوع " را از سر در کاخ ها برای ساکنین کوخ ها بر می دارد.

   می آید و می گوید،  

 و چه جرأتی دارد که می گوید: من و تو یکسانیم! 

 و برای ما عجیب است!  

   و چه عجیب است که می بینیم دخترک بی دمپایی ژولیده موی محله پایین با دختر شاه پریون فرقی ندارد! 

   عجیب تر این که با کسانی رفیق می شود که هیچ وقت، هیچ کس به فکر آن ها نبود!

   .

   .

      و نمی دانم او چه کسی است؟