بعد از مدت ها بالاخره سعادت یار شد و چشمان ناپاکم به ضریح آقا خورد. دلم هری ریخت. خیلی وقت بود مشهد نرفته بودم. دلم می خواست برم جلو و بچسبم به ضریح. دور و بر ضریح قیامت بود. اصلا نمیشد جلو رفت. مردم دستاشونو دراز کرده بودند و همدیگه رو هل می دادند و تلاش می کردند که دستشونو به ضریح برسونند. ترجیح دادم یه کم عقب تر بایستم و از همون فاصله زیارت نامه رو بخونم. صدای مردمی میومد که دعای سلامتی آقا امام زمان رو می خوندند. اونروز نهم ربیع بود. آغاز ولایت امام مهدی ( علیه السلام) یه لحظه این فکر به ذهنم رسید که آیا دستای من اونقدر تمیز هستند که اگه همین الان آقا ظهور کنند بتونم با ایشون بیعت کنم؟ بقیه چی؟ این همه دست که به سوی ضریح درازست آیا واقا برای بیعت با امام هم همین طور مشتاقانه دراز میشه؟ مثل همیشه شرمنده شدم. دیدم اگه بخوام دستام آماده بیعت بشه باید نگاهم هم آماده بشه. آخه نگاهی که میخواد به نگاه امام زمان بیفته نباید آلوده باشه... باید... |