سلام
در بحث فواید وجودی امام غایب، به مواردی از جمله واسطه فیض بودن امام، هدایت تکوینی، امید بخشی و امنیت بخشی اشاره کردیم و امروز به ادامه بحث می رسیم.
پنجم: تهذیب نفس
قرآن کریم میفرماید: "وَ قُل اعمَلوا فَسَیریَ الله عَمَلَکم وَ رَسولُه و المؤمنُون"1 «(ای پیامبر) به مردم بگو عمل کنید (ولی بدانید) که خداوند و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و مؤمنان کارهای شما را میبینند.»
امام صادق علیهالسلام دربارهی کلمهی «مؤمنون» در آیهی 105 سورهی توبه میفرمایند: «هُمُ الأئِمَةُ» «ایشان - که نظارهگر اعمال مردمان هستند و در قرآن، کنار خدا و پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلم قرار گرفته، کردار و رفتار همگان را میبینند - امامان معصوم سلاماللهعلیه میباشند.»
توجه به این مطلب که اعمال ما بر حضرت عرضه میگردد ما را به اصلاح کارهای خود وا میدارد. نظارت امام زمان علیهالسلام بر اعمال شیعیان به دو صورت است:
الف) عرضهی اعمال به ایشان: هر دوشنبه نامهی اعمال ما به خدمت ایشان میرسد.
ب) شاهد بودن بر اعمال: آن بزرگوار از پس پردهی غیبت شاهد و ناظر کارهای ماست.
امام رضا علیهالسلام میفرمایند: «وَ اللهِ إنَّ أعمالَکُم لتُعرَضُ عَلَی فی کلِّ یومٍ و لیلةٍ»2 «به خدا قسم که اعمال شما هر صبح و شام بر من عرضه میشود ... .»
این توجه ارزشمند و حرکت در مسیر تهذیب نفس و بهرهمندی از دعای خیر حضرت میتواند مقدّمهای باشد برای کسب قابلیت و لیاقت.
ششم: حفظ کیان شیعه
در دوران جنگ جهانی دوّم و اشغال ایران توسط انگلیس و روس، حملات و هجوم دشمنان به ملّت مظلوم ایران به اوج خود رسیده بود. به همین جهت مرحوم آیت الله العظمی نایینی بسیار پریشان و نگران اوضاع شیعه بود. شبی به امام عصر علیهالسلام متوسل گردیدند و در حال گریه و توسل به خواب رفتند، در عالم رؤیا دیوار بزرگی به شکل نقشه ایران را دیدند که در حال سقوط است و عدّهای زن و بچه زیر آن نشستهاند ... در این حال دیدند حضرت ولی عصر علیهالسلام تشریف آوردند و انگشت مبارکشان را به طرف آن دیوار گرفته و آن را سر جای خودش قرار دادند و فرمودند: «اینجا شیعه خانهی ماست، میشکند، خم میشود، خطر هست ولی ما نمیگذاریم سقوط کند. نگهش میداریم.»3
«در روزگار گذشته، فرمانروایی ناصبی بر بحرین حکومت میکرد، که وزیرش در دشمنی با شیعیان آنجا، گوی سبقت از او ربوده بود. روزی وزیر بر او وارد شد و اناری به دستش داد، که به صورت طبیعی این واژهها بر پوست آن نقش بستهبود: لا اله الا الله، و ابوبکر و عمر و عثمان و علی، خلفاء الله. فرمانروا از دیدن آن بسیار در شگفت شد و به وزیر گفت: این، نشانهای آشکار و دلیلی نیرومند بر بطلان مذهب تشیّع است. نظر تو دربارهی شیعیان بحرین چیست؟ وزیر پاسخ داد: به باور من، باید آنان را حاضر کنیم و این نشانه را به ایشان ارائه دهیم. اگر پذیرفتند که از مذهب خود دست کشند وگر نه آنان را میان سه چیز مخیر میکنیم: 1- پاسخی قانع کننده بیاورند 2- جزیه بدهند 3- مردانشان را کشته و زنان و فرزندانشان را اسیر و اموالشان را به غنیمت میبریم.
فرمانروا رأی او را پذیرفت و دانشمندان شیعه را نزد خود فراخواند. آنگاه انار را به ایشان نشان داد و گفت: اگر برای این پدیده، دلیلی روشن نیاورید، شما را میکشیم و زنان و فرزندانتان را اسیر میکنیم و یا اینکه باید جزیه بدهید. دانشمندان شیعه، سه روز از او مهلت خواستند. آنان پس از گفت و گوی فراوان به این نتیجه رسیدند که از میان خود، ده نفر از صالحان و پرهیزگاران بحرین را برگزینند. آنگاه از میان این ده نفر نیز سه نفر را برگزیدند و به یکی از آن سه نفر گفتند: تو امشب به سوی صحرا برو و به امام زمان عجّلاللهتعالیفرجهوالشریف استغاثه کن و از او، راه رهایی از این مصیبت را بپرس. زیرا ایشان امام ما و صاحب ماست. آن مرد چنین کرد ولی پاسخی نشنید. شب دوّم نیز نفر دوّم را فرستادند و او نیز پاسخی دریافت نکرد. شب آخر، محمّد بن عیسی را به بیابان فرستادند. او به صحرا رفت و با گریه و زاری از حضرت، درخواست کمک کرد. چون آخر شب شد، شنید مردی خطاب به او میگوید: «محمّد بن عیسی! چرا تورا به این حال میبینم و چرا به سوی بیابان بیرون آمدهای؟» محمّد بن عیسی خواهش کرد که او را به حال خود وا گذارد. آن مرد فرمود: «محمّد بن عیسی! منم صاحب الزّمان.» حاجت خود را بازگو. محمّد بن عیسی گفت: اگر شما صاحب الزّمانید، داستان مرا میدانید و به گفتن من نیازی نیست. فرمود: «راست میگویی. تو به دلیل آن مصیبتی که بر شما وارد شدهاست به اینجا آمدهای.» عرض کرد: آری، شما میدانید چه بر ما رسیده است و شما امام و پناه ما هستید. پس آن حضرت فرمودند: «ای محمّد بن عیسی! در خانهی آن وزیر - لعنة الله علیه - درخت اناری است. هنگامی که انارهای درخت تازه رسیده بود، او از گل قالبی به شکل انار ساخت، آن را نصف کرد و در میان آن، این جمله را نوشت. سپس قالب را بر روی انار که کوچک بود گذاشت و آن را بست. چون انار در میان آن قالب بزرگ شد، آن واژهها بر روی آن نقش بست. فردا نزد فرمانروا میروی و به او میگویی که من پاسخ تو را در خانهی وزیر میدهم. چون به خانهی وزیر رفتید، پیش از وزیر به فلان جا برو. کیسه سفیدی خواهی یافت که قالب گل در آن است. آن را به فرمانروا نشان بده. نشانهی دیگر اینکه به فرمانروا بگو: که معجزهی دیگر ما این است که چون انار را دو نیم کنید، جز دود و خاکستر چیزی در آن نیست.» محمّد بن عیسی از این سخنان بسیار شادمان شد و به نزد شیعیان بازگشت. روز دیگر، آنان پیش فرمانروا رفتند و هر آنچه امام زمان عجّلاللهتعالیفرجهوالشریف فرموده بودند، آشکار گشت. فرمانروا با دیدن این معجزه به تشیّع گروید و دستور داد وزیر حیلهگر را به قتل رساندند.»4
1- توبه/ 105
2- کمال الدین، ص319
3- عنایات حضرت مهدی (ع) به علما و طلاب، محمد باقر باقی اصفهانی، حکایت 151ریا، ص315
4- ترجمه النجم الثاقب، محدث نوری، ص 556/ بحار الانوار، ج 52، صص 1180-178
سلام دوستان عزیزم.
بعضی از دوستان درباره تاریخچه مسجد مقدس جمکران و همچنین چاه عریضه نویسی سوالاتی داشتند.
اما از اونجا که خیلی وقته بحث " فواید امام غایب" رو شروع کردیم، ابتدا این بحث رو تمام می کنیم و بعد ان شاء الله به پاسخگویی به سوالاتی درباره مسجد مقدس جمکران میرسیم. باز هم اگر دوستان سوالی در این زمینه دارند بنویسند.
گفتیم امام هم در قبال شیعیانش وظایفی دارد، که بعضی از این وظایف حتی در زمان غیبت هم باید انجام شود. از میان این دسته از وظایف، " واسطه فیض" و " هدایت تکوینی" رو توضیح دادیم و امروز موارد دیگری رو اشاره می کنیم.
سوّم: امید بخشی
یکی از نامهای خداوند «یا منتهی الرّجایا» «ای نهایت امیدها» است.
نقش حیاتی و شگفتانگیز امید در سعادت و موفّقیت فرد و جامعه بر کسی پوشیده نیست. رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میفرمایند: «اگر امید نبود مادری فرزند خود را شیر نمیداد و کسی درختی نمیکاشت.»1
امیدی که ما از آن گفتوگو میکنیم، امیدی راکد نیست که سکون را توصیه کند. در اینجا امید به شناختی پیوند میخورد که نور و تلاش میآفریند. امید به نجات - خبر از واقعیتی در طبیعت انسان و تبلور آن در یک برهه از تاریخ به وسیلهی یک ابرمرد- تفکّری سازنده و حرکتی مسئولانه است.
تشیّع با عرضهی اعتقاد به امام مهدی علیهالسلام، ابتکار عمل را در رفع این عطش انسانی به عهده گرفته است. اعتقاد به رهبری مردی که آرمانهای حقیقی انسان را لباس واقعیت میپوشاند. «مَن عَرَفَ هذا الأمرِ فَقَد فُرِّجَ عَنهُ لإِنتظارِه»2 «هرکس این مقصد را شناخته باشد برای او به واسطهی انتظارش فرج حاصل شده است.»
آری، آنچه در طول تاریخ تشیّع، با آن همه دشمنی و توطئه و مکر و نیرنگ، رمز پایداری شیعه بوده است، چیزی جز امید نیست؛ گرچه اهل سنت نیز اعتقاد به حضرت مهدی علیهالسلام دارند، امّا اعتقاد به مهدی موجود با اعتقاد به یک مهدی که هر وقت خداوند بخواهد به دنیا میآید و در وقت مناسبی ظهور میکند، هرگز قابل مقایسه نیست.
وجود شریف امام عصر عجّلاللهتعالیفرجهالشریف میفرمایند: «انّا غیرُ مهْمِلینَ لِمراعتِکم و لا ناسِینَ لذِکْرکُم و لَوْ لا ذلِکَ لَنزَل بکم الّلأواء و اصطَلَمَکُمُ الأعداء»3 «ما هرگز شما را به حال خود رها نکردهایم و هرگز شما را از یاد نبردهایم و اگر نبود (عنایت پیوستهی ما) حتماً سختیها و بلاهای فراوانی به شما میرسید و دشمنان شما را نابود میکردند.»
چه امیدی بالاتر از اینکه امام زمان علیهالسلام ما را فراموش نمیکنند و چه شرمساری بالاتر از اینکه ما اماممان را فراموش کردهایم.
چهارم: امنیت بخشی
بدون تردید امنیت از اصلیترین سرمایههای زندگی است. در روایات پیشوایان ما، وجود امام و حجت الهی در مجموعهی جهان آفرینش، به عنوان عامل امنیت زمین و اهل آن شمرده شده است. قرآن کریم خطاب به پیامبر اعظم صلّیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید: "وَ مَا کانَ الله لِیُعَذِّبهم و أنتَ فِیهم"4 «(ای رسول ما) تا زمانی که تو در میان ایشان هستی، خداوند هرگز آنها را به عذاب گرفتار نخواهد کرد.»
در زیر امنیت بخشی امام را در روایات معصومین علیهمالسلام بررسی میکنیم:
الف) رسول گرامی اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلم به حضرت علی علیهالسلام فرمودند: « ... الأئمَةُ مِن وُلدِکَ، بِهِم یستَجابُ دعاؤُهُم وَ بِهِم یصرِفُ الله عَنهُمُ البَلاءَ»5 «... خداوند متعال به واسطهی ائمه از فرزندان تو، دعای آنان را به اجابت میرساند و بلا را از آنان برطرف میکند.»
ب) امام محمّد باقر علیهالسلام در اینباره میفرمایند: «نحنُ الّذینَ بِنا یَصرِفُ عَنکُمُ العذاب»6 «ما کسانی هستیم که خداوند به واسطهی ما عذاب را از شما برطرف میگرداند.»
و در جایی دیگر فرمودهاند: «اگر یک روز زمین از امام و حجّت خدا خالی بماند لَعذَّبَهمُ اللهُ بأشدَّ العذابِ خداوند آنان را (مردم) به شدیدترین عذابها مبتلا مینماید.»7
ج) وجود شریف حضرت ولی عصر علیهالسلام نیز در روایتی میفرمایند: «انّی أمانٌ لأهلِ الأرضِ کَما أنَّ النُّجوم أمانٌ لِأهل السَّماءِ»8 «همانا من امان اهل زمین هستم، همچنان که ستارگان امان اهل آسماناند.»
همچنین در روایتی دیگر بیان میدارند: «أنا خاتَمُ الأوصیاءُ بی یدفَعُ الله عزّوجلَّ البلاءِ عَن أهلی و شیعتی»9 «من خاتم وصیان پیامبر هستم به واسطهی من خداوند بلا را از خانواده و شیعیانم دور میکند.»
شب بود، سرد بود، زمستون بود، تاریک بود، شب چهارشنبه....
یه جمکران زائر با یه جمکران دل اومده بودند.
داشتم ماشینها رو میشمردم، یکی، دو تا، .... صد تا،.....دویست تا،...
خیلی زیاد بودند، اما یکدفعه چشمم به گروهی افتاد که داشتند پیاده می آمدند.
به ورودی شماره یک که رسیدیم همه کفشها رو درآوردند و ....
هر کس به سمتی رفت. من و ریحانه هم طبق معمول رفتیم به سمت چاه عریضه. کلی نامه داشتم که قول داده بودم بندازم تو چاه. روی یه نامه هم اسم همه دوستانی رو که توی سه تا پست آخریم نظر گذاشته بودند نوشتم و انداختم. خیلی ها رو نام بردم و براشون دعا کردم. بعضی از خانومها هم همونجا کاغذهاشونو به ما میدادند تا واسشون نامه بنویسیم. از درد و دلهاشون می گفتند. از سختیهای زندگیشون. از بچه هاشون.....
من و ریحانه یه جای دنج داریم که هر وقت میریم جمکران اونجا میشینیم و به گنبد فیروزه ای خیره میشیم. همونجا خیلی با آقا حرف زدیم. ...
گفتیم ما که دانشجوی دوره تخصصی معارف مهدویت هستیم، ما که تا الان کلی کتاب درباره آقا خوندیم، ما که این همه دم از انتظار می زنیم، ببینیم واقعا تو این مدت چی یاد گرفتیم و واسه آقا چی داریم....
من گفتم: بیشتر از همه این ذهنمو اشغال کرده که " حمیری می گه: از جناب سعید بن عثمان پرسیدم آیا امام رو دیدی؟ گفت: بله و آخرین بار در کنار خانه خدا دیدم که می فرمود: الهم انجزلی ما وعدتنی، خداوندا آن چه به من وعده فرمودی امضا بفرما." گفتم این خیلی دلمو میسوزونه که آقا خودشون اینجوری برای تحقق پیدا کردن وعده خدا (ظهور) دعا می کنند اونوقت ما ......
ریحانه می گفت: شنیده ام گفته ای که شیعیان مرا به قدر آب هم طلب نمی کنند، از این سخن دلم گرفت .........
از نامه ها گفتیم، نامه هایی که چند دقیقه قبل تو چاه عریضه نویسی انداخته بودیم. آخه همه اون نامه ها یه جورایی گلایه بود، شکایت بود، درد و دل بود، حاجت بود، حاجت های دنیایی و .....
اما یه چیزی که خیلی برامون عجیب بود نامه یه پسر بچه کوچولو بود. محمد رضا فقط هفت سال داشت اما.... تنها کسی بود که نامه اش یه هدیه برای خود آقا بود. تنها نامه ای که تو اون هیچ حاجتی، گلایه ای، شکایتی ... نوشته نشده بود.
نامه محمد رضا یه نقاشی بود برای آقا. حضرت ابراهیم رو با چهره نورانی کشیده بود و یه بچه هم تو دستاش که میخواست قربانیش کنه. خودش اینو برام توضیح داد. ... کلی پای نامه اش اشک ریختم. نمی دونم محمد رضا چیو میخواد برای امام زمان قربانی کنه. ولی ...
خوش به حال محمدرضا. کاش من هم ....
فهمیدم که با بالا رفتن سنم چقدر از معصومیت دور شدم.
این همه آدم اومده بودند، اما من بین یه جمکران دل فقط یه دل جمکرانی پیدا کردم. به ریحانه گفتم حالا می فهمیم معنی این شعر که خوندی چیه. گفتم: کاش لا اقل تو یکی از اون نامه نوشته شده بود: "عجل علی ظهورک"!
دلم شکست، گفتم: آقا! به خاطر این دل جمکرانی هم که شده ظهور کن.
آقا! شما رو به این بچه های معصوم قسم میدم دل همه ما رو جمکرانی کن!