امشب آوای حزینی را میشنوم. آوای حزین منتظری خسته که جوانیش را در انتظار دیدار یار گذرانده. منتظر خسته ای که چشمانش دیگر اشکی ندارند و مویی بر سرش نمانده.
نزدیکتر می روم. دسته گلی به دست دارد که عطرش مرا مست می کند. دسته ای گل نرگس. سلام می کنم و با او وارد صحبت میشوم. چه حرفهای دلنشینی، چه احساساتی و چه احساسات قشنگی، چه انتظاری و چه انتظار سبز و پرامیدی......
اسمش را می پرسم. می گوید: " سهیل هستم ولی مهدی صدایم کنید."
گفتم: چشم آقا مهدی.
گفت: " نه! آقا اونی هستش که من منتظرشم. فقط بگید مهدی."
" مهدی" دسته گل رو جلوی صورتم گرفت و گفت: " ببینید تازه هست؟"
بوییدم. تازه تازه بود. انگار همین الان از باغچه آنرا چیده باشند.
می گفت "پریشب اونها رو خریدم. سر راه که داشتم می آمدم از گل فروشی وصال. هر هفته از همون جا می خرم."
گفتم مگه هر هفته میایی؟
گفت: آره. همه سه شنبه ها میان ولی من چهارشنبه ها میام. دوست دارم فقط خودم تنها پیش آقا باشم. "
مهدی یکدفعه سرفه اش گرفت. همین طوری سرفه می کرد. دست و پامو گم کردم. نمی دونستم باید چیکار کنم. رفتم براش آب آوردم. تا اومدم دیدم به سجده رفته و داره خدا رو شکر می کنه. خیالم راحت شد. سر که از سجده برداشت، گفتم شما جانباز هستین؟ گفت: نه. گفتم ولی ....
نذاشت ادامه بدم. گفت: " می گن به ریه ام زده. می گن پیشرفت کرده و تمام بدنت رو گرفته."
یه لحظه رفتم تو فکر. آخه مهدی جوون به نظر می رسید. تو این سن کم....
ادامه داد:" پنج سال قبل تشخیص سرطان دادند. اون موقع بیست ساله بودم. گفتند بیشتر از شش ماه دوام نمیاری. دلم بیشتر از خودم برای مریم سوخت. یکسال بود نامزد بودیم. نمی دونی چه عشقی بین ما بود. من خدای او بودم و اونم خدای من. برای همدیگه جون میدادیم.
اون روز ....با شنیدن این خبر از دکتر دنیا رو سرم خراب شد. نمی دونستم چطور باید به مریم بگم. چند روزی خودمو ازش قایم کردم. ولی باید همه چیزو بهش می گفتم. نیمه شعبان همون سال تاریخ عروسیمون بود. باید می گفتم با چه کسی داره ازدواج می کنه. تا خودش برای آینده اش تصمیم بگیره. اما اینقدر دوسش داشتم که حاضر نبودم به این راحتی از دستش بدم. چند روزی همین طوری گذشت. تا شیمی درمانیم شروع شد. موهام شروع کرد به ریختن. مرتب وزن کم می کردم. بی اشتها شده بودم. تا اینکه مریم متوجه شیمی درمانی شد و با دکتر صحبت کرد. همه چیزو فهمید. حالا دیگه نوبت اون بود. چند هفته خودشو تو خونه زندانی کرد. به تلفنهام جواب نمیداد. باورم نمیشد. " مریم" همون لیلای رویاهای من مجنون......
نیمه شعبان رفتم جمکران. حالم زیاد خوب نبود. همیشه برای مریم گل نرگس می بردم. اونروز گل رو بردم جمکران. از همون گل فروشی وصال که همیشه برای مریم ازش گل می خریدم خریده بودم. خیلی خودخواه بودم. نشستم جلوی گنبد. گل نرگس رو گذاشتم زمین و زار زار گریه کردم. همش می گفتم: این سهیل بیچاره عاشق مریمشه. حتی اگه شش ماه هم بیشتر نتونیم با هم زندگی کینم ولی من اونو میخوام. باید شما تو دلش برید و راضیش کنید که با من ازدواج کنه.... شب رو همونجا موندم. وقتی که برگشتم رفتم در خونه مریم اینا. اما مادرش اومد دم در و گفت با آینده دختر من بازی نکن. اون دیگه نمی تونه با تو ازدواج کنه.... تو دلم با صاحب جمکران صحبت کردم. گفتم: مگه من نیومدم خونه شما؟ مگه من ازت یه خواهش بیشتر داشتم که اونم بهم ندادی؟
برگشتم خونه. شب رفتم مسجد. به حاج آقا گفتم رفتم جمکران و حاجت نگرفتم. گفت باید شب های چهارشنبه بری.
یه شب چهارشنبه رفتم. خیلی شلوغ بود. بازم حرفمو زدم و برگشتم. رفتم در خونه شون. این بار مادرش عصبانی شد و در رو به روم بست.
شب هم اومد خونه ما. همه هدایایی رو که برای مریم برده بودم، آورد و گفت: همه چیز تموم شد. شما هم دیگه اسم مریم رو نیار.
بازم رفتم مسجد، حاج آقا گفت جمعه برو.
جمعه هم رفتم. بازم شلوغ بود. حرفمو زدم و برگشتم. بازم رفتم در خونشون. اما .... از اونجا رفته بودند.
انگار آب یخ ریختند رو سرم. حالم بد شد. چشمام رو که باز کردم تو بیمارستان بودم. بیچاره مادرم. جلوی چشمش می دید که جوونش داره جون میده و هیچ کاری از دستش بر نمی آمد.
خیلی حالم بد بود. چند روز گذشت. طبق نظر دکتر دو ماه دیگه بیشتر از عمرم نمونده بود. گفتند باید این دو ماه رو هم بیمارستان بستری باشی.
...... چهارشنبه بود. شب که خوابیدم، یه خواب قشنگ دیدم، رو همون تخت بیمارستان. خوابی که همه زندگیم رو عوض کرد.........
هر طور بود هفته بعدش از دکتر اجازه گرفتم و چهارشنبه خودمو رسوندم جمکران. خلوت بود. هیچ کس نبود. احساس کردم با آقا مهدی تنهام. باهاش صحبت کردم. از خوابم گفتم. .....
صبح منو برگردوندند بیمارستان. انگار نسبت به آقا مهدی یه حس خوبی پیدا کرده بودم. دیگه با هم رفیق شده بودیم. تا چهارشنبه دیگه دل تو دلم نبود. بازم خودمو رسوندم جمکران. دسته گل نداشتم. خجالت کشیدم. اما نمی دونم چطور شد که یه پسر کوچولو یه شاخه گل نرگس داشت. اومد نزدیک و اونو به من داد......
دو ماه تموم شد و من هنوز زنده بودم و چهارشنبه ها می آمدم جمکران.
از بیمارستان مرخص شدم.
تو این چند سال هر چهارشنبه دارم میام. دیگه سهیل شده مهدی و لیلاش هم شده آقا مهدی. حالا دیگه لیلای من عوض شده. تازه می فهمم عشق یعنی چی. من عاشق آقا مهدی ام و اونم عاشق من. الان پنج سال می گذره و هنوز من زنده ام. همه زندگیم عوض شده. دیگه مریم تو زندگیم هیچ جایی نداره. مریم، سهیل جوون و خوش تیپ رو می خواست. مریم نمی خواد و نمی تونه با مهدی زندگی کنه. مهدی که حالا دیگه فقط عاشق آقا مهدی شده. دیگه یه لحظه بی فکر آقا مهدی نمی تونم به سر کنم. هر وقت باهاش حرف می زنم احساس می کنم دلم آسمونی تر میشه. الان دو شبه اینجا موندم. تا عرفه می مونم. با اینکه تنهام و خسته ولی دیگه دلم نمیخواد برگردم. این بار احساسم میگه بمون. آقا مهدی برات هدیه داره. همش دلم میخواد آقا مهدی تا قبل از عرفه هدیه اش رو بیاره. چون دیگه عرفه بودن و نشناختن برام قابل تحمل نیست. دلم میخواد زودتر این انتظار پنج ساله من به وصال یار عزیزم تموم شه. می دونم دیگه چیزی نمونده. تا غروب همین جمعه میاد و هدیه اش رو میاره."
یکی از دوستام دنبالم اومد و گفت ساعت چهاره. میخوایم نماز امام زمان رو شروع کنیم. از مهدی خداحافظی کردم و رفتم. ولی خیلی دلم میخواست این چند ساعت رو پیشش بمونم و ببینم هدیه اش چیه. نماز که تموم شد، اومدم تو حیاط مسجد. خورشید کم کم داشت می رفت. یادم به غروب و هدیه مهدی افتاد. با یه حس خاصی به طرف مهدی دویدم. وقتی بجای مهدی پیرزنو دیدم دلم ریخت. داشت گریه می کرد. جلوتر رفتم. مهدی خوابیده بود. به پیرزن نگاه کردم. چشماش همه چیزو گفت. چه هدیه قشنگی! وصال یار!
دسته گل نرگس تو دستش رو بوئیدم. هنوز تازه بود.
پنج سال چه عاشقانه انتظار این لحظه رو کشید.
رو به گنبد کردم و گفتم آقا مهدی! تا عرفه ما رو هم عاشق کن که بدون شناخت خیلی سخته!
اگر سعادتی داشته باشم یکشنبه میرم جمکران و از همه دلتنگیهای خودم و شما میگم. اسم همه دوستان رو می نویسم و می برم تا برای دعا کسی رو از قلم نندازم. اگه سفارش خاصی دارین در خدمتتون هستم.
حلالم کنید.
سلام ممنون که سر زدی
نوشته هات جالبن
شاد باشی
سلام
وب جالبی داشتید .عید قربان که پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهی و شعور) و منا (سرزمین آرزوها، رسیدن به عشق) فرا می رسد، عید رهایی از تعلقات است. رهایی از هر آنچه غیرخدایی است. در این روز حج گزار، اسماعیل وجودش را، یعنی هر آنچه بدان دلبستگی دنیوی پیدا کرده قربانی می کند تا سبکبال شود.
عید قربان، جشن رهیدگی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین بر همه ابراهیمیان مبارک باد
سلام
ممنون به من سر زدی
و
ممنون از نظرت
وبلاگ زیبایی داری
واست آرزوی دلی شاد دارم
عیدت مبارک
سلام. مسافری عاشق باش و ره توشه ات در این سفر یاد و خاطره دوستانت باشد و همواره به یاد آر در این لحظات تنها ذکر خدا آرامش دهنده قلبهاست. با او باش و پادشاهی کن.
بشنو از سهراب :
باغ باران خورده می نوشید نور.
لرزشی در سبزه های تر دوید:
او به باغ آمد، درونش تابناک،
سایه اش در زیر و بم ها ناپدید..............
پاینده باشی و همیشه در سفر.
به نام تنــهاتـرین تنــها
0000000000000000
سلام همراه مهربون
عید سعید قربان بر شما و بر همه کسانی که در ذبح نفس خویش و در جهت قرب الهی
کوشش می کنند مبارک باد
بهترین عیدی در این روز پاکی نفس و نزدیک شدن به خداست که امیدواریم خدا
به همه ما این عیدی را مرحمت فرماید.
با آرزوی بهترین ها
در پناه حضرت دوست همیشه شاد باشی و امیدوار.
0000000000000000000000000000000000000
__________________امضاء : تنــهاتـرین تنــهایـان
سلام دوست عزیز زیبا بود موفق باشی
سلام دوست خوبم.........به وبلاگم دعوتت میکنم........
سلام به دوست عزیزم عید شمام مبارک و ممنون از اینکه خبرم کردی...طبق معمول عالی و به امید دیدارت ... موفق باشی.
سلام بزرگوار
زیبا بود.
جمکران رفتی یه دعا رو یادت نره
دعا کنیم دعا تا بهار برگردد.
علی علی
سلام عیدتون مبارک افتخار بدید یا علی
سلام
عیدت مبارک
با سلام
عید سعید قربان رو به شما تبریک عرض میکنم
پست خوبی بود
اللهم العجل الولیک الفرج
موفق باشید .
فرارسیدن عید بزرگ قربان را به شما شادباش می گ.یم. هر روزتان عید باد !
ساحل جون. ممنون از اومدنتون. دلگرم شدم. بازم تشریف بیارین.
از پنجره دلم که قابی شکسته دارد صدایت می زنم
نسیم نام تو بر لبهایم می وزد
خیال سبزت همیشه با من است
تو این جایی، در قاب پنجره هایی که رو به باغ خدا باز است
دستهایت طراوت و سبزی را تکرار می کند
از نگاهت ستاره و مهتاب می چکد
خورشید ذره ای از مهربانی توست
اگر ابر می بارد
اگر گل می روید
پرنده اگر می خواند
چشمه اگر می جوشد
رود اگر می خروشد
برای توست
زیرا تو آن رویای صادقانهای که ظهورت مرهم تمام زخمهاست
تو آن قدر زلال و پاکی که از غبار پنجره ها دلت می گیرد
شاید پیش از آمدنت باران ببارد و آسمان، تمام کوچه ها و خانه ها را بشوید
ای سبز
ای بهار
ای نور
ای امید
دستهای مهربانت را که از نوازش لبریز است
و نگاه روشنت را که آئینه صداقت است
دوست می دارم
بگو چشمهای ما کجا مهربانی نگاه تو را می نوشد
و دلهای ما کی با ظهور تو آرام می گیرد
سلام علیکم
خیلی از وبلاگت خوشم اومد با تبادل لینک هم موافقم
اگه موافقی خبرم کن
یــــــــــــــــــــــــــــــا عــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــی
خیلی قشنگ بود از مضامین جالبی استفاده کرده بودید
سلام به دوست خوبم... با یه داستان جالب و بی نظیر چه طوری؟؟ پس یه سری بزن....به امید دیدارت.
سلام و عرض ادب خدمت شما بزرگوار.
با تبریک مجدد به دار آویخته شدن کفر وملعون تاریخ زمان صدام تکریتی.
او اکنون در آتش جهنم قصاص گناه های خود را پس میدهد ولعنت خدا بر این ملعون باد که اینگونه هزاران شیعه مظلوم کربلا و نجف و............... وجوانان پاک کشورمان را به خاک وخون کشید.....نه یک بار هزاران بار لعنت بر صدام کافر باد.
در ضمن مطلب خیلی زیبائی نوشته بودید.
دست حق یارتان که با حضور خود در وبلاگ فقرا باعث دلگرمی من حقیر شدید.
جانم فدایت یا زهرای مظلوم
دوست گرامی.
اگر در قم زندگی میکنید سلام گرم مرا به بی بی برسانید خدمتشان عرض کنید .یه بچه سید سالهاست دور از دیدنت افتاده تو غربت غریب آرزو داره بیاد پابوست بی بی حاجتمو بده بیام کنارت بی بی جان خیلی حرفها تو سینه خسته ام برات دارم.سلام بر جم کران خانه دلهای پاک .
جانم فدایت یا زهرای مظلوم
salam
babinin baram kheli mohame
midonam ke in dastan ......
az avalin khati ke khondam ta akhar dashtam gearye mikardam
babin mikham kami ba u sohbat konam age ajzeh baded
va vaghti baram bezared mamnon misham
baram mohame age vaghti bezared
mer c ya hagh
بازم مثل همیشه زیبا
موفق باشی[گل][گل][گل]
هر موقع بیای قدمت رو چشمام
سلام.
مخلص اقامون .. مولامون.. سرورمون...همه چیزمون .. میشه یه روز چشمامون به جمالش روشن بشه؟
التماس دعا...
سلام دوباره.. این مطلب مخصوص خودتونه..
من و شیدایی وبلاگ دیگه منه و نسبتا خصوصیه... مثلا..
اگه مایل هستیم رو این ادرس تبادل لینک داشته باشیم.. افتخار من نوکری دوستداران اهل بیته...یا مولا
حیف
حیف
حیف
انگار دیر رسیدم
امروز یکشنبه بود
ومن مثل همیشه از قافله جاموندم
نمی دونم الان کجا هستین
شاید جمکران روبه روی گنبد سبزی که همیشه به جای چهره معشوق بهش نگاه کردم
شاید هم برگشته باشین
کاش اسم منو نوشته باشین وبرای من هم دعا کرده باشین
کاش خودش این همیشه جامانده از قافله رو بی نصیب ار برکاتش نذاره
کاش گوشه ای از اونهمه مهربانی ولطف وکرم نثار دل تنگ من هم بشه
مثل همیشه
..................................
فوق العاده بود
من هم چنین قصه ای داشته ام
من هم حالا تمام وجودم به عشق ولطف وعنایت او زنده است.
من هم به چشم دیدم که عشق تنها با وجود او برایم معنا می شود.
کاش هر روز برایم عرفه باشد و او جرعه جرعه معرفتش را در جانم بریزد.
با آرزوی بهترین ها
پیروز باشید وسرفراز
حیف
حیف
حیف
انگار دیر رسیدم
امروز یکشنبه بود
ومن مثل همیشه از قافله جاموندم
نمی دونم الان کجا هستین
شاید جمکران روبه روی گنبد سبزی که همیشه به جای چهره معشوق بهش نگاه کردم
شاید هم برگشته باشین
کاش اسم منو نوشته باشین وبرای من هم دعا کرده باشین
کاش خودش این همیشه جامانده از قافله رو بی نصیب ار برکاتش نذاره
کاش گوشه ای از اونهمه مهربانی ولطف وکرم نثار دل تنگ من هم بشه
مثل همیشه
..................................
فوق العاده بود
من هم چنین قصه ای داشته ام
من هم حالا تمام وجودم به عشق ولطف وعنایت او زنده است.
من هم به چشم دیدم که عشق تنها با وجود او برایم معنا می شود.
کاش هر روز برایم عرفه باشد و او جرعه جرعه معرفتش را در جانم بریزد.
با آرزوی بهترین ها
پیروز باشید وسرفراز
به درک واصل شدن شیطان بزرگ، صدام ملعون را به همه خانواده شهدا، جانبازان، ایثاگران، رزمندگان و ملت شهید پرور ایران تبریک میگویم
سلام دوست عزیز اول از هر چیز عید سعید قربان را به شما تبریک میگم.... نوشته زیبا و احساس قشنگی بود امیدوارم همه به حاجت هایشون برسن...... برای منم دعا کن.......
شاد باشی و پایدار........
رادیو فرهنگی مذهبی « نجوا » ، فعالیت آزمایشی خود را آغاز نمود ، منتظر قدوم سبزتان هستیم http://radio.najva.ir
سلام دوست عزیز.
اولین باره که به بلاگتون میام. اما حس و حال قشنگی داره
این پست آخرتون خیلی تاثیر گذارتر بود.
وقتی گفتین میرین جمکران خیلی متاثر شدم. فکر کنم از آخرین باری که رفتم جمکران دو سال میگذره...
خوش به حالتون
ما رو هم از دعا فراموش نکنید. خیلی حرکت زیبا و عارفانه ای بود که گفتین اسامی رو یادداشت می کنید و التماس دعامونو به آقا میرسونید.
از طرف من سه تا چیز رو از آقا بخواین:
۱- تعجیل در فرجش
۲- هدایت افرادی به صحنه ی جامعه ، که هدایت دینی جوونامون رو از راه صحیح جلو ببرن
۳- به من و عشقم کمک کنه تا بتونیم عشق پاکمون رو به مرحله ی وصال زمینی و بعدش آسمونی برسونیم.
باز بغض کردم... خوش به سعادتون.
یا علی
به نام تنــهاتـرین تنــها
00000000000000000
............a$$...............s$
............f$$$'............s$$
............s$$$³´.......,..s$$³
..........h$$$$³.......s$'...$$³
.........i$$$$$.......s$³....³$
.....$...n$$$$$s.....s$³.....³,
....s$...'³$$$$$$@...$$$
....$$....³$$$$$$4...³$$s
...³$.....³$$$$$$$u..s$$$....s´
...`$$.....³$$$$$$$.$$$$...s³
....³$$s....³$$$$$$s$$$³..s$'
.....³$$s....$$$$$s$$$$'..s$$
..`s...$$$$...s$$$$$$$$³..s$$³..s
...$$.s$$$$..s$$$$$$$$$$$$$$³..s$
.s$.s$$$$s$$$$$$$$$$$$$$$$.s$$
..s$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$³
.s$$$ssss$$$$$$$$$$$$$ssss$$$$$´
$$s§§§§§،TANHATARIN§§§§§§§§§s$,
³§§§§§§§§§§§§§§s$s§§§§§§§§§§§§§s
³§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§
..§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§³
..³§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§³
...³§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§³
.....³§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§³
.......³§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§³
...........³§§§§§§§§§§§§§§§³
..............³§§§§§§§§§§§³
...................³§§§§§³
......................³§³
توی این دلواپسی های مدام
جز ترانه های زخمی چی دارم ؟
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰00000000۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
__________________امضاء : تنــهاتـرین تنــهایـان
سلام ... خدا با شماست.
-----------------------------
خیلی زیبا بود .
هرچند امروز دوشنبه است و شما از زیارتتان برگشتید ولی امیدوارم در دفعات بعدی از من هم یاد کنید.
سلام.عالی بود عالی.
آقا امام زمان یار و یاورتون
در پناه حق
یا علی
سلام خوش به حال شما که لیلاتون عوض شده برای منم دعا کنین لیلام عوض بشه فراموش نکنید ها
سلام بر اهل سلام :
لیلای ما هم خیلی وقته که عوض شده ، الان تو مسیر کوفه است و با کاروانش داره میره به سمت میعادگاهی که هر پیغمبری با شنیدن نامش گریان شد.
آری حسین بن علی (ع) رهسپار بیابان بلا شده است.
در ایام محرم و صفر ، وبلاگ مجنون صفت با مطالبی از وقایع بعد و قبل از واقعه کربلا در خدمت شما عزیزان است .
زیرسایه ی رحمت حق
یا علی مدد
یا حق!
از لطف شما ممنون!
"دعا برای فرج که دستور صریح و متقن امام علیه السلام است، پاداش خونخواهی مولای مظلوم حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) رادارد."
یا علی!
در وبلاگ شبهای گفتگو در انتظار دریافت نوشته های شمادر موضوعات مرتبط با محرم، برای طرح در برنامه ویژه محرم _ که از شبکه قرآن پخش خواهد شد _ هستیم تا با نام خودتان ارائه شود و وبلاگتان نیز معرفی گردد.
نگی نگفتیا!؟
سلام
وبلاگتون منحصر به فرد بود
بهتون سر میزنم
یا علی
سلام دوست عزیز
ما که نرسیدیم تا عرفه که پیام بدیم ولی حالا میگم
ما رو خیلی دعا کن
ک ر ب ل ا
یا علی مدد
سلام
خوب خدا رو شکر که شما هم عازم شدید.
اگه وقت کردید برای من هم دعا کنید. براتون یک چیزی گرفتم که میل کردم. راستی قبلا به روز میکردید خبر میدادید!!!
التماس دعا
به روزم
دخل و خرجت با هم جوره؟
خوش به حال سهیل -مهدی- خوش به حالش ...
با عرض سلام و احترام
چه خبر ؟ جمکران ؟
انجام واجبات و ترک محرمات همان تزکیه نفس است ؟
با این مطلب نورالانوار منتظر شماست .
خوشحال میشویم نظر شما را هم بدانیم .
سلام و صبح عالی به خیر
* * *
گویا کمی دیر رسیدم .. دو روز قبل رفتین جمکران و نام من از اون لیست جا موند
...
به هر حال ... این اولین بار نیست که به وبلاگ شما میام
تابستونی هم اومده بودم
...
از لطفی که داشتین ممنون و بابت این عطر معنوی بهتون تبریک میگم
ای چشم تو چشم چشمه هر چشم همه
بی چشم تو نور نیست بر چشم همه
چشم همه را نظر بسوی تو بود
از چشم تو چشمههاست در چشم همه
* * *
در قسمت کامنت دونی وبلاگ برای کامنت محبت آمیز شما دوخط به یادگار نوشتم
* * *
روز خوبی داشته باشید
بنام خدا
عید قربان مبارک
تنها سفارش ما اینه
به هرکسی که می رسی
بگو فقط خدا فقط خدا
با سلام
با خاطره ای از ...
بروزم...[گل]
****** روایت حضور ******
روزی در منزل حضرت استاد (دام عزه) مشرف بودم ٬ سخن از قرآن به میان آوردند که قرآن عهد الله استحضرت استاد (دام عزه) در ادامه فرمودند : روزی درب منزل را زدند ٬ در بازکردم دیدم جوانی است ٬ گفت : حاج آقا دستوالعملی بفرمائیدگفتم : اولا انسان قرآنی باش و ثانیا استقامت داشته باشگفت : بازم بفرمائیدگفتم : تو برو همان اول را انجام بده !!
یا مهدی فاطمه ادرکنی
[گل][لبخند][گل][لبخند]
سلام
واقعا چیزایی که مینویسی زیباست
چون وقتی میخونمشون حالم تغییر میکنه و سبک میشم
چون به دلم میشینه
چون منم یه جورایی عاشق امام زمان هستم چون..............
هروقت میری جمکران واسم دعا کن
من افتخار میکنم که وبلاگای تو تو پیوندام باشه
بااجازه این وبلاگتو هم گذاشتم
بازم بهم سر بزن
بای
سلام دوست من.
خوبید؟ ان شالله که باشید.
هنوز نیامدید پارسی بلاگ؟
ممنون از این که سر زدید. من هم چند بار سر زدم اما به خاطر وقت کم نتوانستم نظر بگذارم.
مطالبتان خوب و زیباست.
اگر نیامده اید پارسی بلاگ آماده ی هر گونه راهنمایی هستم.
عید قربان و غدیر هم خیلی مبارک.
به امید ظهورش و در پناه خداوند همیشه موفق باشید.
خداوند همیشه نگهدارتان.
سلام
عیدتون مبارک
خوشحال میشم به عارف هم سری بزنید.
سلام
ممنونم
ببخشید خیلی کار دارم
در فرصتی مناسب بازم مزاحم میشم
موفق باشید خدانگهدا
سلام خدمت شما دوست محترم. منتظر حضور شما هستم با پست ..............فرشته یا گرگ!!!
شیوانا استاد معرفت مشغول درس دادن بود که یکی از افسران امپراطور همراه سربازانش بی ادبانه وارد جلسه شد.کنار دیوار ایستاد و به درس استاد گوش فرا داد... استاد بی اعتنا به انها به حرف خود ادامه داد. . گفت. میگویند درون هر انسانی دو فرشته هستند که یکی از انها ...............[گل] التماس دعابه یاد همه محتاجین باش
سراغ ما آمدید ولی ...
اشکال نداره. خودتون خواستید.