گفتیم در نظر شیعه امامیه، فواید و وظایفی که بر عهده امام است و در زمان غیبت هم قابل اجراست، شامل موارد متعددی است که در این پست به اولین آنها یعنی " واسطه فیض" می پردازیم.
اول: واسطهی فیض:
آن گاه که خداوند متعال اراده فرمود خلقتی داشته باشد، گر چه در خالق هیچ نقص و عجزی وجود نداشت اما در مخلوق نیازمند به واسطه بود چرا که اولا باید بین علت و معلول سنخیت و هماهنگی وجود داشته باشد و ثانیاً مشیت خداوند بر این تعلق گرفته که نظام هستی، نظام اسباب و مسبّبات باشد لذا برای فیض وجود و سایر فیوضات نیاز به واسطهای بود که از طرفی بتواند با عالم ماده مرتبط باشد و در قالب انسان مادی تجلی یابد و از طرف دیگر نزدیکترین و مقربترین موجود در عالم هستی به خالق متعال باشد به همین جهت است که اولین چیزی که توسط آفریدگار هستی خلق شد، انوار طیبهی ائمهی معصومین علیهمالسلام بود و به واسطهی آنان فیض وجود به سایر موجودات افاضه شد.1
امام عصر علیهالسلام واسطهی فیض بین خالق و مخلوق است و نور وجود، علم و هدایت به واسطهی او به مخلوقات میرسد. آن حضرت به عنوان یکی از معصومین علیهمالسلام هدف نهایی آفرینش انسان و جهان است و مخلوقات همانگونه که در پیدایش خود نیازمند هدف نهایی هستند، در تداوم، استمرار و بقای خلقت نیز به آن محتاجاند.
بنابراین همهی موجودات عالم، هم اصل وجودشان به واسطهی امام است و هم نعمتهایی را که در طول حیات خود دارند به واسطهی وجود بابرکت امام میباشد. «بِبَقَائِهِی بَقِیَتِ الدُّنیَا و بِیَمِینِهِی رِزقَ الوَری ...»2 «دنیا به واسطهی بقای او باقی است و مخلوقات به برکت او روزی داده میشوند.» این حقیقت در بیان نورانی معصومین علیهمالسلام به خوبی بیان شده که نمونههایی از آن به این قرار است..
الف) امام سجاد علیهالسلام، در این رابطه میفرمایند: «بِنَا یُنَزِّلُ الغَیثَ وَ یَنشُرُ الرَّحمَةَ وَ یخرُجُ بَرَکَاتِ الأَرضِ ...»3 " باران به وسیلهی ما نازل، و رحمت به وسیلهی ما منتشر و برکات زمین به خاطر ما خارج میگردد..."
ب) عَن مُحَمّد بن فُضیلِ عَن أَبَا الحَسَنِ الرِّضَا علیهالسلام قالَ: «قُلتُ لَهُ: أَتَبقَی الأَرضَ بِغَیرِ إِمَامٍ؟ فَقَالَ: لا. قُلتُ: فَإِنّا نُروِی عَن أَبِی عَبدالله علیهالسلام أَنَّهَا لاتَبقَی یغَیرِ إِمَامٍ إِلّا أن یَسخط اللهُ عَلَی أَهلِ الأَرضِ أَو عَلَی العِبَادِ، فَقَالَ: لاتَبقَی؛ إذَا لَسَاخَت.»4
محمد بن فضیل میگوید: به امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام عرض کردم: " آیا زمین بدون حجت باقی میماند؟ حضرت فرمودند: نه. عرض کردم از امام صادق علیهالسلام برای ما روایت شده که زمین بدون حجّت باقی نمیماند مگر اینکه خداوند بر اهل زمین یا بر بندگانش غضب کند پس امام فرمودند: باقی نمیماند؛ در این صورت زمین اهلش را در خود فرو خواهد برد."
ج) امام محمد باقر علیهالسلام میفرمایند: "اگر زمین روزی بدون امامی از ما باقی بماند، اهل خود را فرو خواهد برد و خداوند آنها را به شدیدترین عذابها دچار خواهد نمود و پیوسته تا کسی از ما بین آنها وجود دارد، از فرو رفتن و نابودی در امان خواهند بود. پس آنگاه که خداوند اراده کند آنان را هلاک کند و مهلت ندهد، ما را از میان آنان گرفته و به سوی خود بالا خواهد برد سپس آن گونه که بخواهد انجام خواهد داد (زمین را زیر و رو خواهد ساخت)."5
خود وجود نورانی حضرت درباره نحوه بهره مندی از ایشان در دورهی غیبت میفرمایند:" بهرهمندی از من در روزگار غیبتم مانند بهرهمندی از خورشید است، آنگاه که با ابرها از چشمها پوشیده شده است."6
علامه مجلسی در شرح این حدیث میفرماید:
1- نور وجود و علم و هدایت به وسیلهی آن حضرت به خلق میرسد؛ زیرا آن بزرگواران علل غایی و هدف نهایی آفرینش هستند. اگر آنان نبودند نور هستی به دیگران، نمیرسید. پس علوم و معرفتها به برکت ایشان و توسل به آن بزرگواران بر خلق آشکار میشود و بلاها از آنان دور میشود.
2- همچنان که مردم از آفتاب پشت ابر استفاده میکنند و انتظار میکشند که ابرها کنار رود تا استفادهی بیشتر از خورشید ببرند، منتظران واقعی آن حضرت در زمان غیبت، انتظار میکشند که هر لحظه آن حضرت ظهور کنند تا از فیض وجود مقدس آن حضرت، بهرهی بیشتری ببرند.
3- کسی که در زمان غیبت، وجود آن حضرت را انکار نماید، همانند این است که خورشید پشت ابر را انکار کرده
است.
4- گاهی اگر خورشید پشت ابر قرار بگیرد، به صلاح مردم میباشد همچنین غیبت آن حضرت نیز بنا به مصالحی است که بعد از ظهور آشکار میشود.
5- همچنان که روشنی خورشید به مقدار روزنهها و پنجرهها وارد خانه میشود و به آن نور و انرژی میدهد، دلهای مردم، هر اندازه که از حجاب شهوات و علایق جسمانی به دور بوده و روزنههایی از قلب و دل آنان به سوی معرفت خداوند باز باشد، از نور هدایت امام بهرهمند میشوند.7
1. بحارالانوار، ج1، ص97 و ص105
2. مفاتیح الجنان، دعای عدیله
3. کمال الدین، ج1، ص238، ب21، ح22
4. همان، ص384، ح2
5. کمال الدین، ج1، ص388 ح14
6. احتجاج طبرسی، ج2، ص 542
7. منتخب الاثر،صص271 و 272
در ادامه سوال و جواب های مهدوی به این سوال رسیدیم که: ما از امام غایب چه بهره ای می بریم؟
در این پست پاسخ گویی به این سوال را شروع کرده و به ذکر برکات امام غایب می پردازیم.
فایده امام غایب و چگونگی بهره مند شدن از الطاف قدسی ایشان، سؤالی است با سابقهی بسیار طولانی که ذهن بسیاری را به خود مشغول نموده است. جابر بن عبد الله انصاری با شنیدن خبر غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) از نبی اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم پرسید: «فَهَل یقَعُ لِشِعَتِهِ الإِنتفاعُ فِی غَیبَتِهِ؟ آیا در غیبت حضرت، شیعیانش بهره و فایدهای از او خواهند برد؟ حضرت رسول فرمودند: اِی و الَّذِی بَعَثَنِی بالنُّبُوَّةِ إِنَّهُم یستَضِیئُونَ بِنُورِهِ وَ یینتَفِعُونَ بِوِلایتِه فِی غَییتهِ کانتِفاعِ النّاسِ بِالشّمسِ و إِن تَجَلَّلَها سَحَابٌ»1 «بله، قسم به آن کسی که مرا به نبوت برانگیخت، همانا شیعیانش به نور او روشنی مییابند و به وسیلهی ولایتش بهرهمند میشوند همانند بهرهمندی مردم از خورشید، آنگاه که ابر آن را پوشانده باشد.»
بدینسان از همان ابتدا در میان مباحث مهدویت یکی از سؤالاتی که پیوسته مطرح بوده است، این است که چگونه میتوان از فیوضات امام غایب بهرهمند شد؟ آیا امامی که در پس پردهی غیبت قرار گرفته است، میتواند تأثیری در حیات بشری داشته باشد؟ به ویژه اینکه انگیزهی جستوجو برای یافتن پاسخی مناسب و قانع کننده، آنگاه اوج میگیرد که میشنویم، اهل سنت وجود امام غایب را امری بیهوده میشمارند.
قاضی عبدالجبار معتزلی میگوید: «اگر امام ظاهر نشود تا به وسیلهی او نقصها جبران شود، چه فایدهای برای او مترتب است، بِسان آن که اصلاً حجّتی بر روی زمین نباشد!!!»2
همچنین تفتازانی یکی دیگر از علمای مشهور اهل سنت مینویسد: «مسألهی اختفای امام از مردم، به این کیفیت که تنها اسمی از او در میان باشد جدّاً بعید است و امامت او در خفا امری بیهوده است!» 3
در نگاه شیعهی امامیه وظایف امام بر دو قسم است:
1- فواید و وظایفی که مستلزم حضور و ظهور امام علیهالسلام در جامعه میباشد: یعنی اموری که فقط با ظهور امام در جامعه، محقق میشوند، مانند: بـرقراری عدالت اجتماعی، بیان احکام و تفسیر و تبیین قرآن، اجرای حدود الهی، تکالیف اجتماعی مانند جهاد و دفاع، تقسیم بیت المال و ... .
2- فواید و وظایفی که مترتب بر وجود امام علیهالسلام میباشند: یعنی اموری که غیبت نمیتواند مانعی برای عملی ساختن آن باشد. مانند موارد زیر:
واسطه فیض، هدایت تکوینی، امید بخشی، امنیت بخشی، تهذیب نفس، حفظ کیان شیعه، پاسخ گویی به سوالات و بهره مندی از دعا و استغفار حضرت (علیه السلام).
که ان شاء الله در پست بعدی از سوال و جواب مهدوی به شرح هر کدام از این موارد می پردازیم.
1. منتخب الاثر، آیت الله صافی گلپایگانی، ص 124، ح4
2. شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، ج2، ص224، به نقل از المغنی، ج1، ص57
3. شرح مقاصد، تفتازانی، ج5، ص312
منبع: کتاب «تنها راه»
مهمون پدربزرگ
خاطرم هست شبهای جمعه، پدربزرگ یه حالی بود.
قبل از اذان مغرب آماده میشد، عباشو رو دوشش مینداخت و تو خونه با صدای بلند می گفت: مسافرای مسجد کیان؟
دو سه نفر از بزرگترها همراهشون می رفتند مسجد.
ما بچه ها هم منتظر مینشستیم تو ایوون خونه. تا وقتی که پدربزرگ از مسجد میومد. جمع میشدیم دورش. اونم عباشو کنار میزد و از جیب کتش شکلات و آب نبات در میاورد و به ما میداد. بعدشم به سر هممون دست می کشید و می گفت: امشب زود بخوابین که فردا مهمون داریم.
جمعه ها با صدای دعای پدربزرگ از خواب بیدار میشدیم. وقتی می رفتم کنار در اتاقش می ایستادم و یواشکی نگاهش می کردم، یه نگاه مهربون بهم مینداخت و می گفت: بیا تو دخترم. بیا گل یاسم.
می رفتم کنارش می نشستم، دستش رو دور گردنم مینداخت و صورتم رو می بوسید. به من می گفت: امروز مهمون داریما، آماده هستی؟
می گفتم: مهمونمون کیه؟
لبخند میزد و بقیه دعاش رو می خوند.
برام جالب بود که پدر بزرگ تو دعاش هم گریه می کرد، هم می خندید. اصلا جمعه صبحها همیشه خوشحال بود و می خندید.
.......
جمعه صبحها باید همه خونه تمیز میشد. به همه اتاقها سر میزد تا مبادا جایی از قلم بیفته. پرده همه اتاقها رو می کشید کنار. از حیاط گل یاس می چید و تو همه جای خونه میذاشت. حتی تو آشپز خونه هم گل یاس میذاشت.
اونها رو می بویید و صلوات میفرستاد.
گلها و درختهای باغچه رو مرتب می کرد.
......
وقتی از نماز جمعه برمی گشت، همه با هم ناهار می خوردیم. مادربزرگ بهش می گفت: امروز خسته شدی. یه مقدار سرتو زمین بذار و استراحت کن.
می گفت: خسته نیستم. امروز مهمون داریم.
همه می خوابیدند و او می نشست کتاب می خوند. منم که حوصله ام سر میرفت، می رفتم کنارش. اونم یه تسبیح بهم میداد و می گفت: صلوات بفرست تا مهمونمون زودتر بیاد. تسبیح رو می گرفتم. سرمو رو پاهاش میذاشتم و همین جور که صلوات می فرستادم خواب می رفتم.
عصر که میشد صدام می کرد. با هم می رفتیم تو حیاط. پدر بزرگ جارو می کرد. منم آب می ریختم. همش نگاهش به آسمون بود و زیر لب حرف میزد. ولی من هر چی نگاه می کردم تو آسمون هیچ کس نبود!
نزدیک غروب، سجاده اش رو پهن می کرد و نمازش رو تو خونه می خوند. جمعه شبها نماز مغرب و عشای پدربزرگ خیلی طولانی میشد.
وقتی از اتاقش نمیومد بیرون و منم حوصله ام سر میرفت، می رفتم جلوی سجاده اش می نشستم. اما پدر بزرگ انگار منو نمی دید. همین طوری گریه می کرد.
بعد از نماز هر طور بود می رفتم کنارش و دستشو می گرفتم. اونوقت سرشو رو سرم میذاشت و گریه می کرد. منو می بوسید و می گفت: جمعه دیگه میاد. دعا کن که بیاد. و من بازم نمی فهمیدم که مهمونمون کی بود.
اما حالا ......
دلم میخواد پدربزرگ بود و بهش می گفتم که بالاخره فهمیدم مهمون جمعه هاشون کی بود.
کاش پدربزرگ بود و جمعه ها با هم دعا می خوندیم، با هم منتظر می موندیم.
اگه پدربزرگ بود، شاید جمعه ها ما مهمون میشدیم. مهمون جمکران