و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

لبخند امام یا قهر امام؟

 

سلام

نمیدونم تا حالا دلتون اینجوری گرفته؟ تا حالا احساس پوچی بهتون دست داده؟ تا حالا شده از دست کسی خیلی ناراحت شده باشین و اون علیه شما خیلی کارها کنه و شما؟؟؟؟....فقط سکوت!!!!

واسه یه بنده خدایی دلم می سوخت و کلی از روی خیرخواهی کمکش کردم. تا اینکه دو سه شب قبل شنیدم که چه نامردیهایی در حقم کرده. خیلی ناراحت شدم. اینقدر که گفتم هیچ وقت نمی بخشمش!! هیچ وقت!! آخه نمیدونم چه هیزم تری بهش فروخته بودم که این همه با زندگیم بازی کرد و من هنوزم نفهمیدم جرمم چی بود.

چقدر سخته. چقدر سخته که اطرافیان حرفهات رو نفهمند. چقدر سخته که تو با یه زبون دیگه ای صحبت کنی و دیگرون با یه گوش دیگه ای بشنوند.

باور نمی کنید اینقدر این قضیه روم اثر گذاشت که تا 6 صبح خواب نرفتم. این چند روزه همش کابوس میدیدم. دیگه نمی تونستم تو خونه بمونم. آخه به خاطر روحیه ای که ظاهرا دارم هیچ کس باور نمی کنه که منم ممکنه یه روز از یه مسئله ای رنجیده خاطر بشم. ( اینم از نفاقم سرچشمه می گیره دیگه که اینقدر ظاهر و باطنم با هم فرق داره!) یعنی نمی تونستم تو خونه حتی یه قطره اشک هم بریزم.

رفتم حرم. وارد که شدم، انگار یه آغوش باز پیدا کرده باشم. سرم رو که به ضریح چسبوندم، دیگه نفهمیدم چی شد. دست خودم نبود. خیلی داغون بودم.

گفتم آقا! شما برادر امام رضا هستین. حرفهای منو به گوش ایشون برسونین. بگین این حقش نبود. بگین خیلی دلم گرفته. بگین این چه دنیاییه که جواب محبت رو اینجوری میدن؟

قبلا یکی رو داشتم که توی این مواقع خیلی به دردم میخورد. تمام درد دلم رو بهش می گفتم. اونم راهنماییم می کرد. اما حالا، مدتیه که اونو هم از دست دادم. با هیچ کس نمی تونستم صحبت کنم. چون هیچ کس منظورم رو متوجه نمیشد. بدجوری بهم ریختم.

یادم افتاد به روزی که توی تاکسی نشسته بودم و یه مرد کوتاه قد و معلول هم تو تاکسی بود. با یه سوزی از زندگیش حرف میزد و درد و دل می کرد. اینقدر از مشکلاتش می گفت. می گفت "از وقتی یادم میاد تو مطب دکتر بودم، همش قرص و دوا و آمپول. به یه چهل مرد معلول هم که کسی زن نمیده. حالا هم که ننه بابام پیر شدند. درد خودم کم بود، جور اونا رو هم باید بکشم."

من به چهره اش نگاه نکردم، اما صداش جوری بود که انگار داره گریه می کنه. خیلی ناراحت شدم. همش دلم میخواست دلداریش بدم و بهش بگم نیمه پر زندگی رو هم ببین. چرا اینقدر سختیها روت اثر گذاشته...........

اما امروز دیدم منم مثل اون چقدر دلم گرفته و شکایت دارم از زندگیم. دیدم با این وضعیت هر چی نگاه می کنم زندگی نیمه پری نداره که ببینمش.

حرفهایی رو که همیشه با اونها، دوستام رو نصیحت می کردم، تو ذهنم مرور کردم. هیچ کدوم به دردم نخورد.

یادم افتاد به اون روزی که دختری رو توی ترمینال دیدم که می گفت میخوام از زندگی استعفا بدم!! این زندگی دیگه به درد من نمیخوره. اونروز خیلی با اون دختر صحبت کردم که داری اشتباه می کنی. اما امروز انگار خودم هم ناخواسته دارم حرفهای اونو تو ذهنم میگم. به این نتیجه رسیدم که من دیگه به درد این زندگی نمی خورم. اصلا نمیخواد با من کنار بیاد. نمیدونم آخه تا کی من باید هر جور زندگی چرخید، خودمو باهاش وفق بدم؟ تا کی باید من بشینم و این دنیا برام تصمیم بگیره؟

دیگه به پوچی رسیدم. به یه بن بست. واقعا این راه، دیگه پایان خوشی نداره. باید خودم یه جوری به پایان برسونمش.

آخه فکر کن اونهایی که چشم امیدت بهشون بوده، اونهایی که تموم زندگیتو به پاشون ریختی، اونهایی که به خاطرشون از همه خوشیهات گذشتی، اونهایی که.... حالا تو بدترین شرایط تنهات بذارند. اصلا قابل تحمل نیست.  

این چند روز حالم خیلی بد بود. دیدم اینجوری نمیشه. دارم میشم یه آدم بی هدف که فقط نفس می کشه. گفتم اگه میخوای توی این دنیای خدا فقط نفس بکشی، بهتره بری و جای خودتو بدی به یکی که بیاد و کارهای مفیدتری هم انجام بده. لااقل واسه خلق خدا خوب باشه.

فکر کردم یعنی من برا خلق خدا خوب نبودم و نیستم؟ من که خیلی از کارهام رو به نیت شاد کردن دل دیگرون انجام دادم. من که تا یه بچه کنار خیابون میدیدم اشکم درمیومد. من که طاقت دیدن سختیهای مردم رو نداشتم. پس یعنی اصلا مفید نبودم؟!!!!!!!!!!!!!

دیدم اینها به خودی خود هیچ ارزشی نداشت. شاید اشتباه می کردم. اگه نیتم خدایی بود، با ناملایمت خلق خدا اینقدر بهم نمی ریختم.

گفتم باید یه فکر اساسی کنم. اینجوری نمیشه. خیلی فکر کردم و به نتیجه هم رسیدم.

نتیجه این بود: هر کاری رو که میخوام انجام بدم یه نیت قوی خدایی براش پیدا کنم. فقط رضایت اون بالایی ها واسم مهم باشه. نه این پایینی ها!!! اینجوری لااقل خیالم راحته که من به نیت رضای خدا این کار رو انجام دادم. و اگه توی این دنیا اجری نداشته باشه، به اجر اخرویش دلخوش باشم.

و تصمیم گرفتم از همین جمعه، نه از فردا، یا از همین امروز، اصلا از همین لحظه، قبل از شروع هر کاری با خودم فکر کنم که اگه الان امام مهدی (ع) اینجا تشریف داشتند، با دیدن این کار، به من لبخند میزنند یا اخم می کنند؟

 

دیگه اون آدمها و کارهاشون برام مهم نیست. فقط میخوام بدونم لبخند امام شاملم میشه یا اخم ایشون؟

 

 

 

نظرات 41 + ارسال نظر
محمدعلی(ایران اسلام) چهارشنبه 12 اردیبهشت 1386 ساعت 09:44 ب.ظ http://iranislam.parsiblog.com

سلام
چقدر پیام میفرستید؟؟

بخونم برمیگردم.
راستی قالبتون کمی به هم ریخته فکر کنم به خاطر پلیر جدیده
یا علی

سلام
اینها شخصی نیست. همه سند تو آله.

محمدعلی(ایران اسلام) چهارشنبه 12 اردیبهشت 1386 ساعت 09:50 ب.ظ http://iranislam.parsiblog.com

سلام مجدد

دارم میگم دیگه... همون قبوله دیگه نه؟؟

یا علی

سلام
پای کج؟؟؟؟؟
نه. قبول نیست. منظور من به راه کج رفتن بود.

ali چهارشنبه 12 اردیبهشت 1386 ساعت 11:12 ب.ظ http://alae.mihanblog.com

بروزم.

نحل چهارشنبه 12 اردیبهشت 1386 ساعت 11:18 ب.ظ http://nahl62.parsiblog.com

من هم خیلی وقته به همچین بم بستی خوردم و خوبه که شما یه راه حلی پیدا کردی من هنوز مثا خر توی گل موندم که باید چی کار کنم
؟؟؟؟؟؟ و یقین دارم که همیشه اخم امام شامل من میشه.
به نظر من لبخند امام شامل حالتونه.

سلام
ولی متاسفانه من خیلی خوشبین هستم.
اصلا نمی تونم لحظه ای اخم امام رو تحمل کنم.
این راه حل به درد هممون میخوره. فقط دعا کن عملی بشه.
به دست آوردن لبخند امام هم سخت نیست! ان شاالله.

غریبه پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 12:04 ق.ظ http://www.bahooneh.blogfa.com

سلام
ممنون که بهم سر زدی
حرفات انگار حرفای دل خودمه
بوی آشنائی میده
بازم بیا منتظرم

پاییز پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 12:04 ق.ظ

سلام... راستشو بگم/ نخوندم گرچه دلم می خواست اما وقت ندارم باید برم اما قول می دم برگردم و بخونم...

سلام دوست عزیزم...خاک پایت کحل چشمانم
هر وقت بیایی خوش آمدی!

ساعد پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 12:37 ق.ظ http://www.saeedmirmanafi.blogfa.com

مه من ، دلبر من ، نازنینم
بگو تا که سر راهت نشینم

تمام جمعه ها چشم انتظارم
که یک جمعه جمالت را ببینم

ز چشمم در فشاندی تا بیائی
به راهت گل نشاندم تا بیائی

به شوق دیدنت هر صبح جمعه
دعای ندبه خواندم تا بیائی

سلام
شعر بسیار بسیار زیباییست!
سپاسگزارم.

عزیزم از غم و درد جدایی
به چشمونم نمونده روشنایی

ریحانه پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 11:05 ق.ظ

به نام خدا
سلام ساحلم
بمیرم واسه دلت
چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به نامش
سلام ریحانه جونم
من اگه تو رو نداشتم چیکار می کردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بدون مرز پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 11:12 ق.ظ http://www.imamalkhalgh. blogfa.com

سلام بسیار عالی بود میزان و ملاک همون رضای امام زمان است که اگر ازش بخوای به دلت می اندازه که راضی شد یا که نشد
بخشش و گذشت هم برای همین مواقع دلخوری است که توصیه شده و ما باید با عفو بار روحی و فکری وسینه و دل و اندیشه را از اغیار خالی کنیم تا بهتر به همه جا پرواز روحانی کنیم و یا فکر کنیم و با تفکر خلاقیت کنیم و حتی در عبادت خدا حلاوت آن را بچشیم. همه رنگ زندگی با سبک کردن بار گناه دیگران بر دوشم با بخشش و عفوی کریمانه.بدون مرز

سلام
ممنونم از لطف شما
و تذکرتون در باب بخشش.
خداوندا! ما را عنایتی فرما تا آنچنان که دوست داریم تو از ما از درگذری بندگانت را ببخشیم. چرا که خود سخت خطاکاریم و نیازمند بخشش.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 11:12 ق.ظ

سلام و وقت تون بخیر

دست مدد علی و وارث او مهدی

علیهما السلام بر سر شما مستدام باد

وبلاگ انتظار سبز با یک صحنه و سه راوی

به روز شد و منتظر حضور و نظر شماست - بدون مرز

پینه دوز پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 12:35 ب.ظ http://pineh-doz.blogsky.com

سلام ساحل
روزتون مبارک
شعری که در پست ۲۹/۱ نوشتم شرح حالت شما دردلنوشته
قشنگتونه.یه باره دیگه بخونش عزیزم

حوریه پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 02:34 ب.ظ

سلام ساحلم
خدا تو قرآنش می گه فکر کردید فقط همین که بگید ایمان آوردیم کافیه ؟نه باید امتحان پس بدید
الان من نمیدونم چی شده یا کی در حقت نامردی کرده اما اینو خوب می دونم که از وقتی پامو توی پژوهشکده گذاشتم همش دارم امتحان میشم راستش بعضی وقتها تکم گرفتم اما خوب این امتحانها فقط برای اینه که خودمو بهتر بشناسم و حالا که اینو فهمیدم دیگه نمی تونم پا پس بکشم پس باید خودمو بسازم نیتمو فقط برای امام خالص کنم
البته میدونم که تو هم به همه اینا رسیدی اما گفتم تا بدونی که تنها نیستی پس باید همه ناملایمات رو تحمل کنی اشتباهات بقیه رو ببخشی به اونی که اشتباه کرده امکان فهمیدن و جبران بدی و از این قبیل نصایح مادر بزرگانه
دوست دارم
میگما همه اینا رو نوشتم تا همه فکر کنن من یه معلمم و این روز رو بهم تبریک بگن
راستی هر کس این متنو خوند بدونه که ساحل اصلا بچه خوبی نیست همه اینارو هم نوشته که ماهارو سر کار بذاره مگه نه ساحل خانوم

سلام حوریه خانم گل
امتحان؟!
به نظرت کی می تونه از امتحانات موفق بیرون بیاد؟
و چه امتحانی سخت تر از این غیبت طولانی؟
ممنونم از همدردیت. اما اینو بگم که زندگی بیرون از پژوهشکده و امتحاناتش خیلی سخته. میدونی زندگی که فقط توی اون مکان مقدس نیست. که ای کاش بود!!
مادربزرگ مهربونم!
اینهایی که می بینی نوشتم همه گذشت و دیگه ناراحت نیستم. یعنی دارم سعی می کنم نباشم. مهم اون نتیجه است. که دعا کن منم مثل شماها بتونم بهش عمل کنم.
روز معلم رو هم بهت تبریک میگم. هر چند شما استاد هستین!

راستی کاشکی این پیام آخریت واقعیت داشت و همه اینها واقعیت نداشت!

زینب پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 04:13 ب.ظ http://www.yekdeli.parsiblog.com

سلام ساحل گلم
خوبی
عزیزم چرا کم اوردی دنیابزرگتر از این حرفاست و خدا کریم تر و رحیم تر...............
البته ادم بعضی اوقات این حالات بهش دست میده و این یک چیز معمولیه ولی فکرشو نکن و فقط از خدا کمک بخواه بخاطر همه بی وفایی های که بهت شده خدا خودش دادرس خوبیه........
برات دل خوش و زندگی سرشار از شادی توام با موفیقت ارزو می کنم
قربونت برم
التماس دعا
یاعلی

سلام زینب جان
ممنون
کم آوردم؟ من؟؟؟؟ عمرا!
آره همینجوری که گفتین خیلی وقتا این احساسات به سراغ آدم میاد. ولی اگه هر کاری می کنیم به یاد خدا و برای خدا باشه دیگه مشکلی نخواهیم داشت.
فقط یکم یکم باید روی نیتهامون کار کنیم.
برا منم دعا بتونم.

سیاوش پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 04:18 ب.ظ http://www.entezaresobh.blogfa.com

سلام بزرگوار

ممنون که به انتظار صبح اومدی

حکایت زیبائی بود و پایانی دلنشین

پاینده باشی




انتظار صبح به روزه




علی علی

نورا پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 05:27 ب.ظ http://nooronline.persianblog.com

بسم رب النور

مهربانا!
برمگیر از پهندشت خاطرم چتر عنایت را

با سلام به شما دوست بزرگوارم. خوبید؟
براتون آرزوی موفقیت روزافزون دارم ضمن اینکه ازتون دعوت میکنم به کانون وبلاگ نویسان مذهبی هم سری بزنید
اینم ادرس کانون:
http://rbc.najva.ir
منتظر حضور پرمهرتون هستیم
یا حق

تا جمعه ی ظهور پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 05:30 ب.ظ http://alyassin.mihanblog.com

به نام حضرت دوست

اَللهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمّد وَ آلِ مُحَمّد وَ عَجِِّل فَرَجَهُم

دومین طرح ختم صلوات 110 روزه

صلوات : بهترین هدیه از طرف خداوند برای انسان است.

ثبت نام در لیست ۳۱۳ نفری

تعداد ذکر صلوات هر روز ۳۱۴ صلوات

تاریخ شروع طرح : روز جمعه 21 اردیبهشت برابر با 22 ربیع الثانی 1428

تاریخ پایان طرح : روز چهارشنبه 7 شهریور برابر با نیمه شعبان 1428

لطفا در اطلاع رسانی دستان ما را رها نکنید

http://m-shorideh.persianblog.com

در پناه حضرت دوست

فاطمه پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 05:49 ب.ظ http://fndooostane.blogfa.com

سلام دوست عزیز
مطلبت خیلی غم انگیز بود.
همه ی آدما گاها این طوری می شن اما مهم اینه که تو تونستی یه نتیجه و یه تصمیم خوب بگیری.
برات آرزوی موفقیت می کنم.
شاد باشی...
خدانگهدار

سلام
و برای پایدار موندن روی این نتیجه دعا کنیم.

حمید پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 09:14 ب.ظ http://1e1.mihanblog.com

سلام ساحل عزیز
شما دیگه چرا؟
خیلی اولش نگران کننده بود ولی آخرش راه حل خوبشو خودت پیدا کردی
راستش اینجور موارد برای من هم زیاد پیش اومده من آخرش میگم خدا داره منو امتحان میکنه وباید از این امتحان موفق بیرون بیام .....و براستی یاد خدا ارامش بخش دلهاست
خیلی خوشحال شدم به من هم سرزدی و هنوز فراموش نشدم هر چند خودم دارم وبلاگو نتو تقریبا فراموش می کنم ودیگه مدتیه روحیه اومدن به اینترنتو از دست دادم و به قول معروف دیگه وبلاگ نوشتن حال نمیده چون بی خودی اون وبلاگم فیلتر شد هنوز نمیدونم دلیلش چی بود ومشکلات شخصی دیگری هم پیش اومد که من هم مثل تو کم اوردم واخرش گفتم شاید صلاح خدا بود چون همه چیز در یک محدوده زمانی پیش اومد

سلام
مگه ما آدم نیستیم؟
اولش اصلا مهم نبود. من این پست رو به خاطر آخرش گذاشتم.
من آدرس وبتونو نداشتم و گر نه زودتر از اینها خدمت میرسیدم.
آف هم که زیاد میذاشتم. من معمولا سند تو آل می کنم. حتما به شما هم رسیده دیگه؟؟
از اینکه داشتین وبلاگ ما رو فراموش می کردین هم ممنون. شما لطف دارین. میدونید بعد از این اتفاق تصمیم گرفتم وبلاگ رو هم به کل تعطیل کنم. حتی روی ذهنم هم اثرات بدی گذاشته بود.
اما یه چند روز که گذشت و تونستم عقلم رو بر احساساتم غلبه بدم گفتم من جسورتر از این حرفها هستم که کم بیارم.
به قول استادمون: لا یتچسبک!
یعنی این حرفها به ما نمی چسبه!

آره منم این پست رو فقط واسه آخرش نوشتم.
دعا کنید و دعا کنیم همیشه دلخوش به لبخند مولای مهربانمان باشیم.

یه سوی ظهور پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 11:41 ب.ظ http://montazer-zaman.blogsky.com

به نام خدا
سلام
اینها همش بهانه هست
اصلا اون آقامون هست که می دونیم دور برمون هست ولی ماها این قدر گناه کاریم که لیاقت حتی دیدن یه لحظه آقا مون رو نداریم
درسته اگه بخوای می تونی وجودشو حس کنی
کمی به سویش بری البته از ته قلب بری به سویش مطمئن باشیم که هیچ وقت آقا جواب رد نمی زنه
آقا مون خوشدون این قدر بزرگ هستند که پیشه ماها میاند
اما ماها با کارهای خودمون.........

راستی ممنون که بهم سر زدید
نظر لطفتونه
ببخشید یه چیزی می خواستم بگم
اول از همه ممنون منو جز لینک ها خودتون گذاشتید
بعدش
ببخشید اسم وب منو تویه لینک شما اشتباه نوشتید
به سوی ظهور
ممنون می شم
بعدش یه چیز دیگه
بنده زیاد از کارهایه بلو اسکا در جریان نیستم
مثله همین لوگو که گفتید تازه متوجه شدم
اگه چیز هست می تونم به وب خودم اضافه کنم ممنون می شم

مهدی پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 11:54 ب.ظ http://eshghemoshtarak.blogfa.com

سلام
وبلاگتون جالبه
التماس دعا

به سوی ظهور پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1386 ساعت 11:59 ب.ظ

نوشته های شما رو خوندم
لال شدم
نمی دونم چی بگم
درسته من هم چنین شرایط رو داشتم
ولی نمی دونم چی بگم

سلام
تا یه حدودی در جریان شرایط شما هستم.
اما نه! اینها با اونها فرق داشت.

ساقی جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 12:02 ق.ظ http://www.entezareab.blogfa.com

سلام آفرین زیبا نوشتی و تصمیم زیبایی گرفتی
موفق باشی
یا حق

اردشیر جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 12:24 ق.ظ http://ardeshiri.blogfa.com

سلام
ساحل !!!!!!؟

سلام
ساحل؟؟؟؟؟؟!

زائربقیع جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 08:23 ق.ظ http://hassanmojtaba.mihanblog.com

سلام ممنونم ازاینکه به من سرزدین
خیلی زیبا بود چیزایی بود که خیلی به سر من اومده وخیلی نامردی های دیگه
راستی روز معلم رو هم به شما استاد محترم تبریک و تهنیت عرض می کنم البته اگه دیر شد ببخشین چند رو ز پیش که می خواستم بیام ماموریت بودم نتونستم بیام
ولی این متنتون دلم ادم به درد مییاره
ما رو هم دعا کنید
نبود صبرو قرارام گره افتاده به کارم
آقامون فیض عظیمه،او کریم ابن کریمه
مهربونیاش خدایی عین رحمان و رحیمه
ای خدا خبر داری،از دلی که من دارم
من توی این دنیا فقط یه امام حسن دارم
التماس دعا
درپناه کریم اهل بیت
یا حق امام حسن مجتبی علیه السلام پشت وپناه تون

همسفر سابق جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 10:42 ق.ظ

سلام خانم
من با شما تو یک اردو آشنا شدم.
شما تو اتوبوس ما درباره امام زمان صحبت می کردین.
آدرس وبلاگتون و هم از بچه های خوابگاه گرفتم.
درسته. من همیشه فکر می کردم که خوش به حال شما. چه روحیه شادی دارید.
اما به صورتتون که خیره می شدم احساس می کردم که دارید به موضوعی فکر می کنید. بعد از اون اردو دیگه شما رو ندیدم. اما عکسی که از صورت شما تو ذهن من مونده یک چهره متفکره.
من همیشه مطالب وبلاگ شما رو می خوندم. ولی هیچ وقت نظر نمی شتم. اما امرروز دیدم دیگه وقتش رسیده که....
نمی دونم من رو شناختید یا نه؟

نغمه جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 02:59 ب.ظ http://skykey.blogfa.com

سلام.به روز میکنی و خبر نمیدی؟داشتیم؟
به نتایج خیلی خوبی رسیدی ما هرگز پوچ آفریده نشدیم.هرگز.تصمیمی که گرفتی همونیه که ائمه سفارش کردن.نمی دونم چرا وقتی قدم رنجه می کنی در مورد پست نظری نمی دی.خوشحال می شم اگه اومدی درباره ی پست هم نظر بدی.راستی به روزم.یا علی.التماس دعا

دادا جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 07:42 ب.ظ http://dastanhaieziba.blogfa.com

سلام ساحل عزیز
نتیجه ای که گرفتی عالیه.
*
*

می گویند تشنه با آب دریا تشنه تر می شود ! استاد هم هر چه می گوید بیشتر عطش یاد دهی دارد ، اما می توان خطوط پر تجربه را از جبینی نگریست که بارها کوشیده اند تا در جاده ی زنگی ما چالشهای فرهنگی را برچینند ؛ تمام ما در دست انداز های این جاده به طور روز مره گرفتاریم ؛ اما هنگام راحتی راه همه هستند مگر تو ...

دادا جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 07:44 ب.ظ http://dastanhaieziba.blogfa.com


مهدی جان بیا بیا که مدتهاست لبخندی بر لبان عاشقانت نمی بینم . مگر می شود خندید ، درحالی که تو در چاه غیبت نهان هستی

ساعد جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 11:33 ب.ظ http://www.saeedmirmanafi.blogfa.com

من دست تهی دارم و تو دست نوازش
تو باغ گلی من که بجز خار ندارم

ای آنکه غمت ناز فروشد به دو عالم
در یاب که من غیر تو غمخوار ندارم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

التماس دعا

امیر حسین شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 12:04 ب.ظ http://Daftarekahi.Mihanblog.com

بسم الرب شهدا ء و صدیقین... .

سلام... .

یه وقتهایی منم مثل تو میشم... . آره منم مثل تو میرم پیش آقا... .

...و میدونم که به حرفهام گوش میده... .

با تبادل لینک موافقید...!؟

یا علی... .

نسی جوون شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 01:39 ب.ظ http://www.nasrintanha.blogfa.com

به نام خدا
سلام ساحل جوون....! خوبی؟
نمی دونم چی بگم... خوب دیگه زندگی همینه...به هر کسی که خوبی می کنی جواب خوبی هات و همین شکلی میده...مرسی که به فکرمی...می دونی تو این دنیا باید با هر کسی مثل خودش باشی.....خیلی دلت به حال کسی نسوزه... ببین من رفیق خودم(البته دختراااا) از بچگی باهم بزرگ شدیم سره هیچی به هیچی الان ۲ماه که باهم حرف نمی زنیم...خیلی هم بدرده هم خوردیم....من مقصر نبودم.... چون حقیقت و بهش گفتم ولی خوب قبول نکرده.....حالا این چیزا مهم نیست....زیاد غصه نخور....با غصه خوردن هیچی درست نمی شه....! یا حق!

مرتضی شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 04:16 ب.ظ http://ahlebait.blogsky.com

به نام خدایی که همه چیز را می بیند و واز اصل هر کاری خبر داره و ................................
سلام ساحل خانم
شما الان چند وقت که اینجوری شدین ولی من از وقتی که یادم میاد اینجوری ام حتی من گاهی وقتها آرزوی مرگ داشتم و حتی گاهی وقتها خواستم خود کشی کنم ولی از خدا ترسیدم به هر حال خواستم بگم در هیچ شرایطی ناامید نشو
در ضمن تمامی احادیثی که با عنوان در پرتو کلام معصوم می نویسم از کتابی با همان نام است و در آن کتاب خم منبع خاصی ننوشته و ازت خیلی ممنونم که اومدی و نظر دادی و محتاجیم به دعای شما که از من پاک ترین
با آرزوی لحظات شاد و بدون غم شما را به خداون امانت می سپارم
به امید دیدار
برای تعجیل در فرج و شادی قلب امام زمان ۳ صلوات
یا مهدی

ستاره دریایی شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 08:14 ب.ظ http://setaredaryaei.blogfa.com

سلام
دلم برات خیلی تنگ شده
یا علی

حمید شنبه 15 اردیبهشت 1386 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام ساحل جان
منظورم وبلاگ ونت بود که سرهم نوشتم وبلاگو نتو و شما اشتباه متوجه شدی منظورم وبلاگ خودم بود فکر کردی کفتم وبلاگتونو ....الان سرزدم دیدم نوشتید ممنون که به وبلاگم سر نمیزنی دهنم واموند ..من وبلاگ ودستنوشته مبارک شما رو هیچوقت فراموش نمیکنم ...وباعت افتخاره که میام و به یک منتظر واقعی آقا سر میزنم اخه وبلاگ اینجوری خیلی کمه وبیشتر وبلاگها فقط برای عشق و عاشقیه
موفق باشی و پایدار دوست خوبم

سید یکشنبه 16 اردیبهشت 1386 ساعت 05:11 ق.ظ http://www.labbeik.persianblog.com

اللهم عجل لولیک الفرج
سلام
حلالمون کنید به خدا- چند وقت نبودم
با مطلبی با عنوان حجاب بروزم
دعامون کنید شدید یادتون نره
خدا نگهدار [گل]

علی میخی یکشنبه 16 اردیبهشت 1386 ساعت 08:22 ق.ظ http://www.shahmikh.blogfa.com

این چیزا جواب نمی ده




وبلاگ بنویسید ه چیز دیگه
این ۱۱۰ بار

ابوطالب ندری یکشنبه 16 اردیبهشت 1386 ساعت 12:45 ب.ظ http://www.photoashnad.blogfa.com

درود بر شما
خوب می نویسید و روان
عالیست
منتظرم

مهدی یکشنبه 16 اردیبهشت 1386 ساعت 01:21 ب.ظ http://www.rahiyanenoor2.blogfa.com

سلام
وبلاگ خوبی بود
برات آرزوی موفقیت روز افزون میکنم
التماس دعا از همگی
@};-@};-@};-

دوست یکشنبه 16 اردیبهشت 1386 ساعت 09:35 ب.ظ http://www.hamrahehagh.blogfa.com

یگانه نجات دهنده و راهبر ملت ایران آقا پروفسور ابراهیم میرزایی

بنیانگذار سازمان ( علم حق و عدالت )

www.alamehaghvaedalat.com وب سایت سازمان علم حق وعدالت

parsayan11@gmail.com پست الکترونیکی همراهان علم حق و عدالت

www.nazaratemardomi.com سایت نظر خواهی مردمی علم حق و عدالت

منتظر یکشنبه 16 اردیبهشت 1386 ساعت 10:01 ب.ظ http://entezareoshagh.blogfa.com

سلام
آره.اگه کارات به خاطر رضای خدا باشه حتما لبخندش شامل حالت میشه.
اگه دوست داشتی به من سر بزن

لیلی چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 05:50 ب.ظ

با سلام من . نمی دونم چی بگم اینگاری تموم حرفهای دل منو رو ریخته بودی اینجا ولی سرگذشت یه جوری شاید به نظر خودم نمی دونم خدا از دلم آگاه هست حتما. که از اینکار خوشحال میشه کاش همه لحظه هامون فقط برای خدا باشه چون خیلی خیلی منت دارش هستیم هرچند توی بد ترین لحظات هم باشیم من رو هم یاد کن تو کاری که برای رضایت خدا انجام می دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد