و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

حاج آقا فلانی

می گفت:  

رفتم خدمت مسئول محترم ..... 

عرض کردم برای برنامه ای که درباره آقا امام زمان علیه السلام هست و در ایام نه ربیع هست و اینم طرح برنامه و ... خلاصه همه چیزو به عرضشون رسوندم. این ارگانی که شما مسئولش هستین چه کمکی به انجام این برنامه برای خاطر امام مهدی علیه السلام می تونه داشته باشه؟ 

مسئول محترم: طرح خوییه. ایشالله قبول باشه. حالا شما تشریف ببرید خبرتون می کنیم. 

 

کلی گذشت و خبری نشد! 

حاج آقا فلانی رو واسطه قرار دادم و با نامه ایشون رفتم همون ارگان و خدمت همون مسئول محترم رسیدم. صحبتها و طرحهای منو شنید اما این بار با چاشنی حاج آقا فلانی... 

 

مسئول محترم: خدمت حاج آقا سلام و ارادت بنده رو برسونید. و یکی از کارمنداشو صدا کرد و کار ما رو راه انداخت. 

 

آخه مسئول به ظاهر محترم!!!! 

کاشکی واسه امام زمان هم به اندازه اون حاج آقا ارزش و اعتبار قائل بودی........

اول به چی فکر می کنی؟

می گفت: هر وقت میخوام کاری رو شروع کنم با خودم فکر می کنم اگه در حال انجام این کار بمیرم در چه حالی مردم؟  

 

شما وقتی میخوای کاری رو شروع کنی اول به چی فکر می کنی؟