و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

ساحل نا آرام

ای ساحل نا آرام دریای طوفانی!

شب را چگونه بی پناه در اینجا به سر برم؟

دلم بی قرار است. به موج های سهمگینت عشق می ورزم. ای کاش امشب آنجا بودم.

ای موج های نا آرام!

مرا فرا گیرید که از آرامش این زندگی خسته شده ام. دوست دارم ذره ذره در قطرات آب دریا فنا شوم، چرا که به زلالی می رسم.

آی دریا! این همه زلالی، صفا و یکرنگی را از که آموختی؟ آدم ها که از این صفات بویی نبرده اند.بگو، بگو که منشأ این همه خوبی کجاست؟

شاید در آسمان است. شاید ابرها این را بر تو باریده اند. و شاید آفتاب به تو هدیه کرده.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد