چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن
تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم، نه.
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح ، ظهر، نه
غروب شد نیامدی ....
سلام
ممنون از لطفتون و عذر می خوام از تاخیرم.
آری من زنده ام اما برای به روز کردن وب نوشته ام یه کمی مشکل داشتم .
به هر حال بحرانو پشت سر گذاشتم و اومدم.
سروده ی بسیار زیبا و دلنشینی بود.
چی بگم که بتونم احساس خودمو نسبت به این شعر بیان کنم؟!
عالی بود! عالی!
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
چه سنگین لحظه هایی هست این جمعه های بی کسی!
چه غمگین لحظه هایی هست این لحظه های دلواپسی!
ای کاشکی بیایی تا جان فدا کنم من
بر عهد عاشقی ام از دل وفا کنم من
سلام. وبلاگ عرفانی خوبی داری. من برعکس شما با مطالبتون موافقم چون با عرفان موافقم.
سلام دوباره.
ممنون از لطف تون.
به نظرم در تصمیمتون نردید نکنین!
راهی رو که درست می دونین انتخاب کنین!
کاش انصراف نمی دادین اما حالا همین راهی که پیش رو گرفتین ادامه بدین!
موفق باشین.
گفته بودی بودی روز جمعه خبر خوبی میارن
آخه تقویمای دنیا که هزار تا جمعه دارن
ودر آن سوی این چشم انتظاری ها
تورا بار دگر در خویش خواهم دید ای خورشید ای خورشید
میوه در انتهای کمال خود می افتد ......
برگ در ابتدای زوال خود ......
بنگر تو چگونه می افتی!!!!!
مانند میوه سرخ؟؟؟؟؟
یا مثل برگ زرد؟؟؟؟؟
سلام دوست من
اپ کردم .........
دوست داشتی بیا خوشحال میشم.
دوستت دارم وبلاگت خیلی زیباست
می بینم که تعداد نظراتت تساعدی حلو می ره و بابا ما رو هم دریاب کم کم باید دستمال جلوت پهن کنیم دادا