و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

جمعه های انتظار (۱)

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی

 

چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی

 

خلیل آتشین سخن

 

تبر به دوش بت شکن

 

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

 

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم، نه.

 

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

 

تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام

 

دوباره صبح ، ظهر، نه

 

غروب شد نیامدی ....

 

نظرات 10 + ارسال نظر
طلبه ی امروزی شنبه 10 تیر 1385 ساعت 12:16 ق.ظ http://talabeh.blogsky.com

سلام
ممنون از لطفتون و عذر می خوام از تاخیرم.
آری من زنده ام اما برای به روز کردن وب نوشته ام یه کمی مشکل داشتم .
به هر حال بحرانو پشت سر گذاشتم و اومدم.

طلبه ی امروزی شنبه 10 تیر 1385 ساعت 12:20 ق.ظ http://talabeh.blogsky.com

سروده ی بسیار زیبا و دلنشینی بود.
چی بگم که بتونم احساس خودمو نسبت به این شعر بیان کنم؟!
عالی بود! عالی!
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی

مرتضی شنبه 10 تیر 1385 ساعت 12:31 ق.ظ http://student.parsiblog.com

چه سنگین لحظه هایی هست این جمعه های بی کسی!
چه غمگین لحظه هایی هست این لحظه های دلواپسی!

شاه ترابی شنبه 10 تیر 1385 ساعت 12:32 ق.ظ http://shahtorabi.blogfa.com

ای کاشکی بیایی تا جان فدا کنم من
بر عهد عاشقی ام از دل وفا کنم من

علیرضا شنبه 10 تیر 1385 ساعت 08:59 ق.ظ http://ghalamestan

سلام. وبلاگ عرفانی خوبی داری. من برعکس شما با مطالبتون موافقم چون با عرفان موافقم.

طلبه ی امروزی شنبه 10 تیر 1385 ساعت 10:44 ب.ظ http://talabeh.blogsky.com

سلام دوباره.
ممنون از لطف تون.
به نظرم در تصمیمتون نردید نکنین!
راهی رو که درست می دونین انتخاب کنین!
کاش انصراف نمی دادین اما حالا همین راهی که پیش رو گرفتین ادامه بدین!
موفق باشین.

یه نفر(اگه گفتی؟) یکشنبه 11 تیر 1385 ساعت 04:36 ب.ظ

گفته بودی بودی روز جمعه خبر خوبی میارن
آخه تقویمای دنیا که هزار تا جمعه دارن




میشناسیم یکشنبه 11 تیر 1385 ساعت 04:39 ب.ظ

ودر آن سوی این چشم انتظاری ها

تورا بار دگر در خویش خواهم دید ای خورشید ای خورشید

erfanet دوشنبه 12 تیر 1385 ساعت 03:25 ق.ظ http://ss57.blogsky.com

میوه در انتهای کمال خود می افتد ......

برگ در ابتدای زوال خود ......

بنگر تو چگونه می افتی!!!!!

مانند میوه سرخ؟؟؟؟؟

یا مثل برگ زرد؟؟؟؟؟

سلام دوست من
اپ کردم .........
دوست داشتی بیا خوشحال میشم.
دوستت دارم وبلاگت خیلی زیباست

ستاره جمعه 16 تیر 1385 ساعت 08:59 ق.ظ

می بینم که تعداد نظراتت تساعدی حلو می ره و بابا ما رو هم دریاب کم کم باید دستمال جلوت پهن کنیم دادا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد