سلام همشهری از اینکه به کلبه تنهایی من سر میزنید ممنونم ... من هم پیشاپیش ولادت حضرت فاطمه و روز زن رو به شما دوست عزیز تبریک میگم ... از فاطمه اکتفا به نامش نکنید...نشناخته توصیف مقامش نکیند...هرکس که در او محبت زهرا نیست...علامه اگر هست سلامش نکنید... در جواب سئوال تون هم بگم که برای مردن : فقط یک متر و خودم شخصا چون همیشه در فضای ۳در ۴ در اتاق تنهایی هام به زندگی مشغولم فکر میکنم برای حیات همین فضا کافی باشه ... مگه اینکه آدم یادش بره که این قدمهای ماست که به سوی مرگ برداشته میشود ... و چقدر خوبه که من تنهاترین بتونم تو این فضای کم بهترین استفاده رو از فرصت ها ببرم و شاد ترین لحظه ها رو برای خودم بسازم ... راستی میشه زودتر ماجرا رو تعریف کنید ببینیم قضیه از چه قراره و منظورتون چی بوده ؟!! آخه میتونید حس کنجکاویم گل کرده !!! منتظرتون هستم ... در پناه حضرت دوست شاد باشید و امیدوار.
می دونی چیه؟من یه مرد مرده بودم.یه مرد مرده که تو یه خورده خاک زیر زمین تو تاریکی داشتم زندگی می کردم.یه جای قشنگ که مدت ها منتظرش بودم.حالا از اونجا رونده شدم.چون لیاقت مرگ رو نداشتم و حالا باید انتظار همین جمعه ها رو بکشم.حالا شدم یه مترسک که همین نزدیکی ها تو یه مزرعه زندگی می کنه...الآن زمین زیادی زی پاهامه اما من همون دخمه ی تنگ و تاریک خودمو می خوام.
سلام سوال عجیب و مبهمیه! بستگی داره که این زمینو برای چی بخواد! برای خونه ی آخرت یا سرای عبادت و اطاعت! اگه برای حیات بخواد و سرای عبادت و اطاعت حداقل یه سه در چهار لازم داره! اما اگه بخواد برای خونه ی آخرتش جا بگیره خوب به اندازه ی قدش و همین حدودا.... اگه هم بخواد برای یه شغل آبرومند استفاده کنه و رزق حلال در بیاره اونم باز بستگی به شغلش داره.... بالاخره! شما اول بگید برای چه منظوری تا ما بگیم چه قدر! .....
۷یا ۸ متر برای اتاق خواب که اقلا جای یه جکوزی را داشته باشد.یه چند ۱۰۰ متری برای پذیرایی از مهموناش میخواهد.تا بتونه تا لا اقل چند دست مبلمان و درخت و آکواریوم توی اون جا بگیره و سرامیکای کفش هم محو نشه.راستی پشت آشپزخونه هم باید فضای آزاد برای کباب و... حتما باشه .متراژ حیاط هم به قدری باشه که برای استخر و تشکیلات و احیانا زمین ورزش جا باشهاگه چیزی از قلم اافتاده میتونی به سریالای خودمون مراجعه کنی
من نمی دونم از چه چیز ترسناکی حرف زدم یا اصلا چیز ترسناک یعنی چی؟به نظر تو مرگ ترسناکه؟یا به نظرت حقیقت ترسناکه.اینکه من یه مترسک وسط یه مزرعه ی خالی ام و منتظر کلاغ سیاه خودم می تونه ترسناک باشه؟؟واقعا همین فرصت کوتاه که گفتی چقد دیر می گذره و سخت.اما تا بخوای برای اونور یه چیزایی جمع کنی خیلی سریعتر می گذره.اگه نمی ترسی باز هم به مزرعه من بیا.
اول عرض سلام و تبریک این ایام خدمت شما انشاءالله که در زیر سایه حضرتش عمری توفیق خدمتشان را داشته باشیم. همچنین تشکر از محبتهای شما. انشاءالله بعد از گذشت ایام ولادت با یک قسمت دیگر از محبت اهل بیت و سپس با یک مناظره دیگر به روز خواهم شد. یک انسان یک زمین میخواهد به اندازه طول قامتش که در آنجا آرام بگیرد یا علی
آره امروز روز خوبیه.خوب شد یادم انداختی.حقیقتا یادم نبود. اما یه چیزی.می گم چطوره رنگ وبلاگمو صورتی کنم؟یه دسته گل هم بذارم گوشه ش که یه بلبل روش نشسته و داره می خونه.یه آهنگ رمانتیک هم بذارم که آدما لذت ببرن.من از این لذ تای کاذب و الکی و زشت خوشم نمی آد..مطمئنم اون مادر مهربون هم از رنگ صورتی خوشش نمی اومد.زیبایی حقیقی و واقعی پس از مرگ به دست می آد.پس بی خود تو این دنیا دنبالش نگردیم و خودمون رو گول نزنیم.امروز یا فردا آپ می کنم اگه دلت نمی گیره بازم بیا...
سلام ممنون از لطف زیبا و مدبرانه تون! در مورد اون سو تفاهمی که پیش اومده باید بگم: در لینک روزانه م آدرس وب طلبه ی نسل سومو دادم و گفتم بهترین نمونه ی طلبه ی امروزی که دیگه بین ما نیست! اگه کمی توجه کنین می بینین عنوان لینکی که دادم (( تاوان زود آمدن)) ه! یعنی منظورم اون بزرگواری بوده که در این مطلب درباره شون قلم زدند! یعنی: ع. ص. خدا رحمت کنه اون بزرگوارو که دیگه بین ما نیست...
ببین خدا کلاغو آفرید . من انتخاب کردم و برای همیشه با یه کلاغ زندگی می کنم.در ضمن دوست ندارم دیگه بیای مزرعه ی من.می ترسم با خودت گل و بلبل بیاری و سکوت اونجارو بریزی به هم ممنونم که تا همینجا تحمل کردی
سلام من جواب دادم و منتظر بقیه متنتون هستم. البته چند وقت پیش رفته بودم زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) همون چند متری هم که توی کامنت قبلی نوشتم رو وقتی سئوال کردم، مدتی مبهوت موندم. بگذریم. با یک مناظره درباره یار غار و آیه ان اولیاءالله لا خوف علیهم به روزم یا علی
مطمئنی یه نفری؟
یک نفر آدم یک اتاق ده متری براش کافیه برای زندگی. همین
بای بای
بی نهایت متر
سلام همشهری
از اینکه به کلبه تنهایی من سر میزنید ممنونم ...
من هم پیشاپیش ولادت حضرت فاطمه و روز زن رو به شما دوست عزیز تبریک میگم ...
از فاطمه اکتفا به نامش نکنید...نشناخته توصیف مقامش نکیند...هرکس که در او محبت زهرا نیست...علامه اگر هست سلامش نکنید...
در جواب سئوال تون هم بگم که
برای مردن : فقط یک متر
و خودم شخصا چون همیشه در فضای ۳در ۴ در اتاق تنهایی هام به زندگی مشغولم فکر میکنم برای حیات همین فضا کافی باشه ... مگه اینکه آدم یادش بره که این قدمهای ماست که به سوی مرگ برداشته میشود ...
و چقدر خوبه که من تنهاترین بتونم تو این فضای کم بهترین استفاده رو از فرصت ها ببرم و شاد ترین لحظه ها رو برای خودم بسازم ...
راستی میشه زودتر ماجرا رو تعریف کنید ببینیم قضیه از چه قراره و منظورتون چی بوده ؟!! آخه میتونید حس کنجکاویم گل کرده !!!
منتظرتون هستم ... در پناه حضرت دوست شاد باشید و امیدوار.
سلام ساحل ممنون که اومدی .جواب سوالتو نمی دونم . دلم می خواد زودتر بگی .
می دونی چیه؟من یه مرد مرده بودم.یه مرد مرده که تو یه خورده خاک زیر زمین تو تاریکی داشتم زندگی می کردم.یه جای قشنگ که مدت ها منتظرش بودم.حالا از اونجا رونده شدم.چون لیاقت مرگ رو نداشتم و حالا باید انتظار همین جمعه ها رو بکشم.حالا شدم یه مترسک که همین نزدیکی ها تو یه مزرعه زندگی می کنه...الآن زمین زیادی زی پاهامه اما من همون دخمه ی تنگ و تاریک خودمو می خوام.
سلام
سوال عجیب و مبهمیه!
بستگی داره که این زمینو برای چی بخواد!
برای خونه ی آخرت یا سرای عبادت و اطاعت!
اگه برای حیات بخواد و سرای عبادت و اطاعت حداقل یه سه در چهار لازم داره!
اما اگه بخواد برای خونه ی آخرتش جا بگیره خوب به اندازه ی قدش و همین حدودا....
اگه هم بخواد برای یه شغل آبرومند استفاده کنه و رزق حلال در بیاره اونم باز بستگی به شغلش داره....
بالاخره! شما اول بگید برای چه منظوری تا ما بگیم چه قدر!
.....
۷یا ۸ متر برای اتاق خواب که اقلا جای یه جکوزی را داشته باشد.یه چند ۱۰۰ متری برای پذیرایی از مهموناش میخواهد.تا بتونه تا لا اقل چند دست مبلمان و درخت و آکواریوم توی اون جا بگیره و سرامیکای کفش هم محو نشه.راستی پشت آشپزخونه هم باید فضای آزاد برای کباب و... حتما باشه .متراژ حیاط هم به قدری باشه که برای استخر و تشکیلات و احیانا زمین ورزش جا باشهاگه چیزی از قلم اافتاده میتونی به سریالای خودمون مراجعه کنی
سهم ما از زندگی فقط چند سانتی متر است ...
من نمی دونم از چه چیز ترسناکی حرف زدم یا اصلا چیز ترسناک یعنی چی؟به نظر تو مرگ ترسناکه؟یا به نظرت حقیقت ترسناکه.اینکه من یه مترسک وسط یه مزرعه ی خالی ام و منتظر کلاغ سیاه خودم می تونه ترسناک باشه؟؟واقعا همین فرصت کوتاه که گفتی چقد دیر می گذره و سخت.اما تا بخوای برای اونور یه چیزایی جمع کنی خیلی سریعتر می گذره.اگه نمی ترسی باز هم به مزرعه من بیا.
اول عرض سلام و تبریک این ایام خدمت شما
انشاءالله که در زیر سایه حضرتش عمری توفیق خدمتشان را داشته باشیم.
همچنین تشکر از محبتهای شما. انشاءالله بعد از گذشت ایام ولادت با یک قسمت دیگر از محبت اهل بیت و سپس با یک مناظره دیگر به روز خواهم شد.
یک انسان یک زمین میخواهد به اندازه طول قامتش که در آنجا آرام بگیرد
یا علی
آره امروز روز خوبیه.خوب شد یادم انداختی.حقیقتا یادم نبود. اما یه چیزی.می گم چطوره رنگ وبلاگمو صورتی کنم؟یه دسته گل هم بذارم گوشه ش که یه بلبل روش نشسته و داره می خونه.یه آهنگ رمانتیک هم بذارم که آدما لذت ببرن.من از این لذ تای کاذب و الکی و زشت خوشم نمی آد..مطمئنم اون مادر مهربون هم از رنگ صورتی خوشش نمی اومد.زیبایی حقیقی و واقعی پس از مرگ به دست می آد.پس بی خود تو این دنیا دنبالش نگردیم و خودمون رو گول نزنیم.امروز یا فردا آپ می کنم اگه دلت نمی گیره بازم بیا...
سلام
ممنون از لطف زیبا و مدبرانه تون!
در مورد اون سو تفاهمی که پیش اومده باید بگم:
در لینک روزانه م آدرس وب طلبه ی نسل سومو دادم و گفتم بهترین نمونه ی طلبه ی امروزی که دیگه بین ما نیست!
اگه کمی توجه کنین می بینین عنوان لینکی که دادم (( تاوان زود آمدن)) ه! یعنی منظورم اون بزرگواری بوده که در این مطلب درباره شون قلم زدند! یعنی: ع. ص.
خدا رحمت کنه اون بزرگوارو که دیگه بین ما نیست...
ببین خدا کلاغو آفرید . من انتخاب کردم و برای همیشه با یه کلاغ زندگی می کنم.در ضمن دوست ندارم دیگه بیای مزرعه ی من.می ترسم با خودت گل و بلبل بیاری و سکوت اونجارو بریزی به هم
ممنونم که تا همینجا تحمل کردی
به نظر من یه نفر آدم فقط دو متر جا لازم داره که بتونه توش راحت بخوابه.
فکر کنم منظورمو فهمیدین.
سلام
من جواب دادم و منتظر بقیه متنتون هستم. البته چند وقت پیش رفته بودم زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) همون چند متری هم که توی کامنت قبلی نوشتم رو وقتی سئوال کردم، مدتی مبهوت موندم. بگذریم.
با یک مناظره درباره یار غار و آیه ان اولیاءالله لا خوف علیهم به روزم
یا علی