و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

حالا دیگه لیلای من عوض شده

امشب آوای حزینی را میشنوم. آوای حزین منتظری خسته که جوانیش را در انتظار دیدار یار گذرانده. منتظر خسته ای که چشمانش دیگر اشکی ندارند و مویی بر سرش نمانده.

نزدیکتر می روم. دسته گلی به دست دارد که عطرش مرا مست می کند. دسته ای گل نرگس. سلام می کنم و با او وارد صحبت میشوم. چه حرفهای دلنشینی، چه احساساتی و چه احساسات قشنگی، چه انتظاری و چه انتظار سبز و پرامیدی......

اسمش را می پرسم. می گوید: " سهیل هستم ولی مهدی صدایم کنید."

گفتم: چشم آقا مهدی.

گفت: " نه! آقا اونی هستش که من منتظرشم. فقط بگید مهدی."

" مهدی" دسته گل رو جلوی صورتم گرفت و گفت: " ببینید تازه هست؟"

بوییدم. تازه تازه بود. انگار همین الان از باغچه آنرا چیده باشند.

می گفت "پریشب اونها رو خریدم. سر راه که داشتم می آمدم از گل فروشی وصال. هر هفته از همون جا می خرم."

گفتم مگه هر هفته میایی؟

گفت: آره. همه سه شنبه ها میان ولی من چهارشنبه ها میام. دوست دارم فقط خودم تنها پیش آقا باشم. "

مهدی یکدفعه سرفه اش گرفت. همین طوری سرفه می کرد. دست و پامو گم کردم. نمی دونستم باید چیکار کنم. رفتم براش آب آوردم. تا اومدم دیدم به سجده رفته و داره خدا رو شکر می کنه. خیالم راحت شد. سر که از سجده برداشت، گفتم شما جانباز هستین؟ گفت: نه. گفتم ولی ....

نذاشت ادامه بدم. گفت: " می گن به ریه ام زده. می گن پیشرفت کرده و تمام بدنت رو گرفته."

یه لحظه رفتم تو فکر. آخه مهدی جوون به نظر می رسید. تو این سن کم....

ادامه داد:" پنج سال قبل تشخیص سرطان دادند. اون موقع بیست ساله بودم. گفتند بیشتر از شش ماه دوام نمیاری. دلم بیشتر از خودم برای مریم سوخت. یکسال بود نامزد بودیم. نمی دونی چه عشقی بین ما بود. من خدای او بودم و اونم خدای من. برای همدیگه جون میدادیم.

اون روز ....با شنیدن این خبر از دکتر دنیا رو سرم خراب شد. نمی دونستم چطور باید به مریم بگم. چند روزی خودمو ازش قایم کردم. ولی باید همه چیزو بهش می گفتم. نیمه شعبان همون سال تاریخ عروسیمون بود. باید می گفتم با چه کسی داره ازدواج می کنه. تا خودش برای آینده اش تصمیم بگیره. اما اینقدر دوسش داشتم که حاضر نبودم به این راحتی از دستش بدم. چند روزی همین طوری گذشت. تا شیمی درمانیم شروع شد. موهام شروع کرد به ریختن. مرتب وزن کم می کردم. بی اشتها شده بودم. تا اینکه مریم متوجه شیمی درمانی شد و با دکتر صحبت کرد. همه چیزو فهمید. حالا دیگه نوبت اون بود. چند هفته خودشو تو خونه زندانی کرد. به تلفنهام جواب نمیداد. باورم نمیشد. " مریم" همون لیلای رویاهای من مجنون......

نیمه شعبان رفتم جمکران. حالم زیاد خوب نبود. همیشه برای مریم گل نرگس می بردم. اونروز گل رو بردم جمکران. از همون گل فروشی وصال که همیشه برای مریم ازش گل می خریدم خریده بودم. خیلی خودخواه بودم. نشستم جلوی گنبد. گل نرگس رو گذاشتم زمین و زار زار گریه کردم. همش می گفتم: این سهیل بیچاره عاشق مریمشه. حتی اگه شش ماه هم بیشتر نتونیم با هم زندگی کینم ولی من اونو میخوام. باید شما تو دلش برید و راضیش کنید که با من ازدواج کنه.... شب رو همونجا موندم. وقتی که برگشتم رفتم در خونه مریم اینا. اما مادرش اومد دم در و گفت با آینده دختر من بازی نکن. اون دیگه نمی تونه با تو ازدواج کنه.... تو دلم با صاحب جمکران صحبت کردم. گفتم: مگه من نیومدم خونه شما؟ مگه من ازت یه خواهش بیشتر داشتم که اونم بهم ندادی؟

برگشتم خونه. شب رفتم مسجد. به حاج آقا گفتم رفتم جمکران و حاجت نگرفتم. گفت باید شب های چهارشنبه بری.

یه شب چهارشنبه رفتم. خیلی شلوغ بود. بازم حرفمو زدم و برگشتم. رفتم در خونه شون. این بار مادرش عصبانی شد و در رو به روم بست.

شب هم اومد خونه ما. همه هدایایی رو که برای مریم برده بودم، آورد و گفت: همه چیز تموم شد. شما هم دیگه اسم مریم رو نیار.

بازم رفتم مسجد، حاج آقا گفت جمعه برو.

جمعه هم رفتم. بازم شلوغ بود. حرفمو زدم و برگشتم. بازم رفتم در خونشون. اما .... از اونجا رفته بودند.

انگار آب یخ ریختند رو سرم. حالم بد شد. چشمام رو که باز کردم تو بیمارستان بودم. بیچاره مادرم. جلوی چشمش می دید که جوونش داره جون میده و هیچ کاری از دستش بر نمی آمد.

خیلی حالم بد بود. چند روز گذشت. طبق نظر دکتر دو ماه دیگه بیشتر از عمرم نمونده بود. گفتند باید این دو ماه رو هم بیمارستان بستری باشی.

...... چهارشنبه بود. شب که خوابیدم، یه خواب قشنگ دیدم، رو همون تخت بیمارستان. خوابی که همه زندگیم رو عوض کرد.........

هر طور بود هفته بعدش از دکتر اجازه گرفتم و چهارشنبه خودمو رسوندم جمکران. خلوت بود. هیچ کس نبود. احساس کردم با آقا مهدی تنهام. باهاش صحبت کردم. از خوابم گفتم. .....

صبح منو برگردوندند بیمارستان. انگار نسبت به آقا مهدی یه حس خوبی پیدا کرده بودم. دیگه با هم رفیق شده بودیم. تا چهارشنبه دیگه دل تو دلم نبود. بازم خودمو رسوندم جمکران. دسته گل نداشتم. خجالت کشیدم. اما نمی دونم چطور شد که یه پسر کوچولو یه شاخه گل نرگس داشت. اومد نزدیک و اونو به من داد......

دو ماه تموم شد و من هنوز زنده بودم و چهارشنبه ها می آمدم جمکران.

از بیمارستان مرخص شدم.

تو این چند سال هر چهارشنبه دارم میام. دیگه سهیل شده مهدی و لیلاش هم شده آقا مهدی. حالا دیگه لیلای من عوض شده. تازه می فهمم عشق یعنی چی. من عاشق آقا مهدی ام و اونم عاشق من. الان پنج سال می گذره و هنوز من زنده ام. همه زندگیم عوض شده. دیگه مریم تو زندگیم هیچ جایی نداره. مریم، سهیل جوون و خوش تیپ رو می خواست. مریم نمی خواد و نمی تونه با مهدی زندگی کنه. مهدی که حالا دیگه فقط عاشق آقا مهدی شده. دیگه یه لحظه بی فکر آقا مهدی نمی تونم به سر کنم. هر وقت باهاش حرف می زنم احساس می کنم دلم آسمونی تر میشه. الان دو شبه اینجا موندم. تا عرفه می مونم. با اینکه تنهام و خسته ولی دیگه دلم نمیخواد برگردم. این بار احساسم میگه بمون. آقا مهدی برات هدیه داره. همش دلم میخواد آقا مهدی تا قبل از عرفه هدیه اش رو بیاره. چون دیگه عرفه بودن و نشناختن برام قابل تحمل نیست. دلم میخواد زودتر این انتظار پنج ساله من به وصال یار عزیزم تموم شه. می دونم دیگه چیزی نمونده. تا غروب همین جمعه میاد و هدیه اش رو میاره."

یکی از دوستام دنبالم اومد و گفت ساعت چهاره. میخوایم نماز امام زمان رو شروع کنیم. از مهدی خداحافظی کردم و رفتم. ولی خیلی دلم میخواست این چند ساعت رو پیشش بمونم و ببینم هدیه اش چیه. نماز که تموم شد، اومدم تو حیاط مسجد. خورشید کم کم داشت می رفت. یادم به غروب و هدیه مهدی افتاد. با یه حس خاصی به طرف مهدی دویدم. وقتی بجای مهدی پیرزنو دیدم دلم ریخت. داشت گریه می کرد. جلوتر رفتم. مهدی خوابیده بود. به پیرزن نگاه کردم. چشماش همه چیزو گفت. چه هدیه قشنگی! وصال یار!

دسته گل نرگس تو دستش رو بوئیدم. هنوز تازه بود.

پنج سال چه عاشقانه انتظار این لحظه رو کشید.

رو به گنبد کردم و گفتم آقا مهدی! تا عرفه ما رو هم عاشق کن که بدون شناخت خیلی سخته!

 

اگر سعادتی داشته باشم یکشنبه میرم جمکران و از همه دلتنگیهای خودم و شما میگم. اسم  همه دوستان رو می نویسم و می برم تا برای دعا کسی رو از قلم نندازم. اگه سفارش خاصی دارین در خدمتتون هستم.

حلالم کنید.

 

نظرات 112 + ارسال نظر
عرفان علوی جمعه 8 دی 1385 ساعت 02:39 ب.ظ http://dolatekarimeh.blogfa.com

مشغول ضمه مهدویت است اگه هر کسی از این نظر برای تبلیغ وبلاگ یا سایتی غیر از طلعت رشید استفاده کنه:
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
||||||||||||||*|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
||||||||||||||*|||||||||||||||***|||||||||***||||***|||||||||*||||||||||
||||||||||||||*|||||****||||*|||*|||||||*||||||||||||*||||||||*||||||||||
||||||||*****||||||*****************||||||||||||*||||||||*|||||||||
|||||||||||||||||||||****||||*||*||||||||***||||||**||||||||||*|||||||||
|||||||||||||||||||||||||||||||***||||||||||||||||||*********|||||||||||
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
*******************************************************
*******************************************************
*****************http://talaterashid.blogfa.com***************
*******************************************************
*******************************************************
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
||||||||||||||*|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
||||||||||||||*|||||||||||||||***|||||||||***||||***|||||||||*||||||||||
||||||||||||||*|||||****||||*|||*|||||||*||||||||||||*||||||||*||||||||||
||||||||*****||||||*****************||||||||||||*||||||||*|||||||||
|||||||||||||||||||||****||||*||*||||||||***||||||**||||||||||*|||||||||
|||||||||||||||||||||||||||||||***||||||||||||||||||*********|||||||||||
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

علی جمعه 8 دی 1385 ساعت 03:00 ب.ظ http://ahlehagh.parsiblog.com/


برادر گرامی سلام

بسیار مایلم که وبتون را لینک کنم ولی به خاطر یک مشکلی فعلا نتوانستم ... دعا کنید

یاحق

به نام تنــهاتـرین تنــها
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
عزیز روز و شبم ای تمام شعر و جنون
ببین به روز غــــزل های من چه آوردی …
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
سلام همشهری مسافر
به به عجب بوی عطری ... ببین تا کجا پیچیده ...
گر چه بوی عطر این مسافر همیشگی بوده ... اما امروز یه حال و هوای دیگه داره و مشام ما رو در پی خودش همین طور کشونده ... خلاصه که خوشا به سعادتتون همشهری ...
خواستم امروز یه نامه واسه آقا بنویسم
اما دیدم خالص نمیشم ولی حالا که اومدم اینجا ...
نمیدونم تا حالا بوی مسافرای جمکران رو حس کردی ... نمیدونم ... اما اینجا بوی یه مسافر آشنا از دیار ساحل به مشام می رسه ... ای کاش ما هم لیاقت همسفری رو داشتیم ... حالا که عطر زیارت رو توی دلمون تازه تر کردی همراه راز و نیازاتون میشیم و دل میسپاریم به روزی که این همسفر در کنار حرم وصال دوست از برای ما با دل پاکش یه حاجت روا کنه ... آره همشهری خوبم اگه تو اون حال و هوا یادت به یاد من تنـهاتـرین موند فقط یه چیز رو از آقا بخواین :
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
اگه خوبـــــــم
یــا اگه بــــــــد
فقط آقا جون تو هوامو داشته باش ...
آقا جون تو این من تنــهاتـرین تنــهایـان رو به حال خودم وا مگذار
همین ... فقط همین ...
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
ای کاش اشک امونم میداد تا میتونستم کلامی درخور حضرت دوست و وصال حرم یار بر زبان میاوردم ولی افسوس که بغضم امونو از گلوم گرفته ............................................
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو به جان خسته داریم ای دوست
دوست خوبم ٬ ساحل مهربون امیدوارم که توی اون لحظه های ناب خیلی خیلی دعامون کنید چرا که عاجزانه محتاج شفاعت آقا از طرف بنده های صالح و منتظرش هستیم ...
سلام ما رو خیلی به آقا برسونید
از طرف تنهاترین بهشون بگید اگه عمر ما واسه ظهور قد نداد توی اون دنیا همه امیدمون بعد از پدرشون مرتضی علی (ع) و مادرشون فاطمه زهرا (س) به شفاعت ایشون هست ... امید به خدا که امید هیچ بنده ای ناامید نشه و هممون حاجت روا از این دنیا بریم ... دیگه حرفم نمیاد ...
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
خداحافظ ... خداحافظ همین حالا ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــامضاء : تنــهاتـرین تنــهایـان


منتظران ظهور جمعه 8 دی 1385 ساعت 03:59 ب.ظ http://www.moolaali.blogfa.com

بسم رب المهدی

سلام علیکم

خسته نباشید

التماس دعا به خصوص روز عرفه

موفق باشین

امیدوارم همیشه سلامت باشید

یا مولا علی

اللهم عجل لولیک الفرج

حوریه جمعه 8 دی 1385 ساعت 05:23 ب.ظ

سلام ساحل جون
تو بر خلاف ریحانه ثابت کردی دوست خوبی هستی.
از داستانت خیلی ممنون وقتی داشتم می خوندم رفتم جمکران.یادته پارسال چه قدر خسته بودیم اما توی استراحت چند ساعتمون رفتیم جمکران چه حالی داشت یادش به خیر.
ساحل امسال جای من پیش شما خالیه اما تو رو خدا از یادتون نرم.
حرم که رفتی سلام منو به خانم برسان.
جمکران که رفتی به مولا بگو یه منتظر دل شکسته هم داشتین که نمی تونست بیاد.کاش زودتر دوره هر چی امتحان هست سر می امد.
یادت نره التماس دعا
مرکز هم که رفتین یه کم از انرژی اونجا رو برام سوغات بیارین.
راستی استاد گفته یه گروه مباحثه راه بندازیم هستی؟البته بعد از امتحانها...
دوستت دارم.

حوریه جمعه 8 دی 1385 ساعت 05:25 ب.ظ

دوباره سلام
اومدم بگم دلم براتون تنگ می شه.
به یاد من باشید.

حوریه جمعه 8 دی 1385 ساعت 05:27 ب.ظ

برای بار سوم سلام عرض می کنم
ساحل یادم رفت احوالت رو بپرسم .حالت خوبه؟
اولین نفری که براش دعا می کنی باید من باشم.

زیرزمین جمعه 8 دی 1385 ساعت 06:41 ب.ظ

سلام
خیلی بد شد که تایید گذاشتی ولی این داستانت قشنگ بود.
ببین علی از کجا بهت الهام شد که ساحل برادره؟!!!!!!!

حس غریب جمعه 8 دی 1385 ساعت 06:42 ب.ظ http://hese-gharib.blogfa.com

سلام دوست عزیز.
از طرف من هم زیارت کن و سلام منو به آقا برسون.

خیلی ممنونم که بهم سر زدی.

التماس دعای فراوان...خدانگهدار.

سلام ممنونم خانم گل از اینکه به اون وبلاگم سری زدید جمکران رفتید دعا یادت نره خانمی به این وبلاگم هم سری بزن یا حق

سارا جمعه 8 دی 1385 ساعت 07:12 ب.ظ http://1277.blogfa.com

سلام.
واقعا وبلاگتون زیباست.
این رو از ته دل می گم.
انشاالله اجرتون با امام زمان.
ازتون التماس دعا دارم ما رو تو دعاهاتون فراموش نکنید.
اگر مایل باشید تبادل لینک کنیم.
اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب الزمان......

سیدعلی جمعه 8 دی 1385 ساعت 07:41 ب.ظ http://www.zerotime.org/fa/weblog

گذاشتمش توی وبلاگ ساعت صفر آخه خوشم اومد اما خوب بود که اشاره می کردی واقعیته یا داستانه یا ترکیبی از هر دو!

عرفان جمعه 8 دی 1385 ساعت 07:44 ب.ظ http://dolatekarimeh.blogfa.com

سلام
امیدوارم این داستان خوشکل واقعی نباشه
چون اگه خودمو به جای ستاره ی داستانت بذارم منفجر میشم
اصلاً دوست ندارم ستاره ای مثل سهیل باشم
هر چند
منافعی هم داره
اما از اونجایی که من خیلی خیلی زمینی هستم
نمی تونم چنین دردی (نامردی)‌رو تحمل کنم
الان زنگت می زنم
...
راستی
خیلی قشنگ بود در عین غصه ناکی

مجید محبوبی جمعه 8 دی 1385 ساعت 08:40 ب.ظ http://majid225mahboobi.blogfa.com/

سلام. دستتون درد نکند خوب نوشته بودین. آمدین قم در خدمتتون هستیم. غریبی نکنید

طلبه ی امروزی جمعه 8 دی 1385 ساعت 10:16 ب.ظ http://talabeh.blogsky.com

سلام
نوشته ی خیلی جالبی بود...در واقع سرگذشت شنیدنی و سراسر نکته ای بود....
کاش ما هم لیلای دلمون عوض بشه ....

. جمعه 8 دی 1385 ساعت 10:49 ب.ظ

سلام. واقعا کم نظیر بود... لذت بردم . ممنون

اجرتون با خدا

سیدمحسن علوی جمعه 8 دی 1385 ساعت 11:17 ب.ظ http://sayyedmohsenalavi.blogfa.com

با خداجویان بی حاصل مها تا کی نشینم
باش یکساعت خدا را تا خدا را با توبینم
تا تو را دیدم مها نی کافرستم نی مسلمان
زلف رویت کرده فارق از خیال آن و اینم
ای بهشتی روی اندر دوزخ هجرت بسوزم
بی تو گر خاطر کشد بر جانب خلد برینم
آشمان شبهابه ماه خویش نازد او نداند
تا سحرگه خفته با یک آسمان مه در زمینم
در یمین و در یسارم مطرب و ساقی نشسته
زین سب افتان ز مستی بر یسار و بر یمینم
زیر لب گوید به هنگام نگه کردن به عاشق
عشوه ها باید خرید از نرگس سحر آفرینم
آن کمان ابرو غزال اندر کمند کس نیافتد
من بدین اندیشه ای صیاد عمری در کمینم
گاه گاهی با نگاهی گر نوازی جور نبود
مستحقم زانکه صاحب خرمنی من خوشه چینم
ای نسیم کوی جانان بر سر خاکم گذر کن
آب چشم اشکبارم بین و آه آتشینم

سیدمحسن علوی جمعه 8 دی 1385 ساعت 11:22 ب.ظ http://sayyedmohsenalavi.blogfa.com

عرض سلام و ادب دارم خدمت شما

امشب و فردا که شب و روز عرفه است برای ظهور کسی که خدا خواسته از دولب مبارکش او را بشناسیم بفرمائید و...

همینطور ما را هم از دعای خیر خودتان برای کسب کمالات محروم نفرمائید .

اما .... رسیدن به مقصد دل سوخته میخواهد .دلا بسوز که سوز تو کارها بکند....
دیده اید این مریضها که شفا میگرند !؟ متفق القولند که در زمانی به اوج اضطرار میرسند و جز ائمه که با قدرت الهی کار میکنند ، امیدشان از همه کس و همه چیز قطع میشود .

برای پاسخ شنیدن از آنها باید دل سوخته داشت . باید با عمق جان به یک حقیقت رسید و بعد آن را خواست . آنوقت میبینید هزار وعده خوبان همه وفا میکنند.

سیدمحسن علوی جمعه 8 دی 1385 ساعت 11:27 ب.ظ

اینقدر مطلبتان هوش و همه فکر را از آدم گرفت اصلا یادم رفت بگویم التماس دعا .

اگر امکان دارد برای همه دوستان کسب کمالات و معرفت بالنورایت و حرکت در صراط مستقیم طلب بفرمائید .

غلام اهل بیت شنبه 9 دی 1385 ساعت 12:16 ق.ظ http://cpanel.persianblog.com

رفتی به آقا مهدی یه نگاه هم به من بندازه
اگر پرید من کیم بگو غلام و سگتون بهش بگو
دوسش دارم
بگو دوسش دارم
دوسش دارم
خیلی از مریم بیشتر

عبدالزهرا شنبه 9 دی 1385 ساعت 01:13 ق.ظ http://www.abdezahra.mihanblog.com

عرفه یعنی شناخت .شناخت هر چه خوبیست. هر که در شب قدر نتوانسته تقدیراتش را خوب رقم زند در این روز انشاالله می تواند.

محمد امین شنبه 9 دی 1385 ساعت 01:45 ق.ظ http://setaredaryaei.blogfa.com

سلام
عاشقانه ی بسیار زیبایی بود ........!
۱شنبه که انشالله تشریف بردین جمکران یاد ما دوتا هم باشین ها!!!!
راستی ! این چند روزه قم خیلی،خیلی سرد بود!حتما مجهز تشریف ببرین! اینم سفارش خاص ما!!!
التماس دعا......

دوست شنبه 9 دی 1385 ساعت 03:01 ق.ظ


من سه شنبه ها نمی رم جمعه ها هم نمیرم
من هر وقت بخوام اونو با خودم دارم
هروقت آسمانی شدی مارو یادت نره

علی محمدپور شنبه 9 دی 1385 ساعت 07:30 ق.ظ

سلام . گاهی ادم حرفهایی را میزنه که برای خودش هم شنیدنی است . اصلا ادم گاهی باید بنویسه تا خودش بخونه و از خوندن حرفهای خودش حال کنه و اشک بریزه و به فکر فرو بره . بعضی ها فکر میکننن بعضی ها برای اونا فقط مینیسن . ولی اون بعضی های دوم خیلی وقتا برای خودشون مینویسن . اخه مخاطب اصلی نوشته ها خودشون هستن . یعنی که دارن تذکر میدن و متذکر میشن و یعنی که هنوز بوی زندگی میگن و یعنی که هنوز امیدی هست انتظار بکش.... شاد باشی

دریا کنار شنبه 9 دی 1385 ساعت 09:24 ق.ظ

دریاکنار شنبه 9 دی 1385 ساعت 09:28 ق.ظ

سلام
دست شما درد نکنه دیگه.
بی خداحافظی میری!
از کی تا حالا انقده بی معرفت شدی؟؟؟؟ نبودی!!
با این رفقای جدیدت می پری ما رو فراموش کردی دیگه!!!!!!!
کلک نکنه حالا هم اونجایی؟؟
از تو که بعید نیست. اصلا بگو ببینم الان ایران هستی؟
هند نیستی؟ مطمئنی؟
شاید همون جاها که خودت دوست داری.....می دونی که...

لوطی شنبه 9 دی 1385 ساعت 10:01 ق.ظ http://louti.blogfa.com

هر آنکه بوی وصل تو را خوش به این مشام رساند
دگر به هیچ نسیمی ولای جان ندهد

نامزد ۱۱ شنبه 9 دی 1385 ساعت 10:23 ق.ظ http://namzad11.blogfa.com/

سلام. وبلاگ خوبی دارین. به ما هم سر بزنین تا آشنا بشیم.

پینه دوز شنبه 9 دی 1385 ساعت 10:44 ق.ظ http://pineh-doz.blogsky.com

سلام٬
دریای ارمیده به ساحل برابر است....ممنون که بهم سرزدی.
احتمالا کار خودشبود(اقامهدی)امادلیلش:دیروز ازم خواستن
مثل یه پینه دوز برم بالین یه کسی که دلش وصله پینه میخواست نتونستم بگم عوضی گرفتین٬ رفتم دیدم مثل مهدی شده تازه شکمشمو هم پاره پوره کردن...
طفلکی خیلی ترسیده بود .جرات نکردم جلو مادرش حرفی بزنم.امهم رضا(ع) نشونی دادم٬ حالا هم نوشته زیبای ساحل رو بااجاذه میبرم براش(نخ وسوزن خوبیه).ممنون که دعا می کنی بازم میام پیشت.عیدت مبارک

دریاکنار شنبه 9 دی 1385 ساعت 11:48 ق.ظ

سلام
راستشو بگو این ماجرای زندگی کی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راستی بچه ها گفتن اسم همشونو بنویس.
همه بچه های ریاضی رو با اون چهار پنج تا دانشمندی که از آماریها دور و برمون می پلکیدن.
به یاد سفرهای قبلی که با هم رفتیم.

باورهای .... شنبه 9 دی 1385 ساعت 11:52 ق.ظ http://varedi-st.persianblog.com

من نیز عرفه مبارکه و عید اضحی را به شما دوست عزیز تبریک می گویم . واقعا اگر به هنگام دعای عرفه حال عرفانی و عبادی پیداکردی مارا از یاد مبر . التماس دعا داریم . یاعلی مدد .

بارون شنبه 9 دی 1385 ساعت 11:55 ق.ظ http://delvapasiii.blogsky.com

سلام
خوبی؟
خب زندگیشون که هیجان داره... ما تو فامیلای خودمون چن تا پلیس داریم که یکیشم شوهر خاله م هستش..
حالا اگه ادامه ی مطالبم رو بخونی می فهمی چرا و شاید بهم حق بدی..
تا بعد..
ممنون که سر زدی دوس جون

فرشته مهر شنبه 9 دی 1385 ساعت 12:01 ب.ظ http://mahmele-shekasteh.blogfa.com

"پروردگارا "

عقل و علم و عشق و ایمانی عطا کن که راه را بشناسیم.
وبر وظیفه مان عمل کنیم.
توفیقمان ده همواره بذر مهر بکاریم.
الهی یاری مان ده تا از رنج هم بکاهیم و بر درد هم مرهم باشیم
و امید بخش و شادی آفرین گشته و
صلح و آرامش بیافرینیم.
مگذاریم دلی بشکند
یتیمی بگرید و درمانده ای تنها بماند...
"مهربانا "
یاری مان ده تا بهترین فکر و کلام و کردار را برگزینیم و همیشه
ذاکر و شاکر و خادم و خدایی باشیم.
پروردگارا
در جام جمله هایمان نور بریز آنچنانکه ساقی شراب عشق تو شویم و همگان را از مهر به تو مست کنیم.
کمک کن تا در بند جهل و نفس و غفلت و غرور و حرص و
حسد...محبوس نگردیم .
چگونه زیستنی را بر ما بیاموز که آن هنگام که سفیر سفر از راه رسید
سوگوار زمان مرده نباشیم و بر بیهوده زیستنمان اندوهگین نگردیم.
مگذار غافل از حال یکدیگر در خودخواهی و خوشی بمیریم.
مگذار از بی دردی بمیریم
مگذار بیراهه برویم
مگذار بی تو بمانیم . . .

سلام .... یه لحظه فکر کردم
شما مهران گیز دوست قدیمی منید
این متن داستان بود یا ..؟
امیدوارم همیشه در صحت و سلامت و شاد و موفق باشید

فرشته شنبه 9 دی 1385 ساعت 12:04 ب.ظ


به آقا سلام برسونید و بگید خیلی دوسشون دارم بگید از خدا عاقبت بخیری همه رو بخوان همین
موفق باشید

م.م شنبه 9 دی 1385 ساعت 12:32 ب.ظ http://madahi2006.blogfa.com

روزگاریست که این سینه تورامی طلبد

کارعشق است مگویی که چرامی طلبد

دل من زخمی یک تیرنگاه تو شده

درشگفتم که ازآن دیده دوامی طلبد.

سلام علیکم...

وبلاگ جالب و پرمحتوایی داریدموفق باشید.

فرارسیدن عیدسعیدقربان رابه شماتبریک عرض میکنم.

درپناه حق یاعلی مدد.

نسرین شنبه 9 دی 1385 ساعت 12:53 ب.ظ http://www.nasrintanha.blogfa.com

به نام خدا
من برگشتم نمی دونم چقدر کاری که می خوام انجام بدم درست ولی خوب بازم می نویسم! مرسی که این همه تو این مدت به من لطف داشتی دوست خوبم! سعی می کنم جبران کنم! من آپم خوشحالم می کنی بیای بخونی دوست نداشتی هم نظر نده مهم بودنت! یا حق!

قیام شنبه 9 دی 1385 ساعت 01:37 ب.ظ http://www.quliaqul.blogfa.com/

سلام ساحل جان.
عید قربان مبارک باد برایت
برایت یک عیدی کوچولو موچولو دارم.

حسین شنبه 9 دی 1385 ساعت 01:42 ب.ظ http://barayekhodam.blogsky.com

اگه تو محل کارم نیودم دلم میخواست حرفم با حرف چشمام یکی بشه وبریزه بیرون نمیدونم چرا من اینقدر بی معرفتم که ....................
دلم براش تنگ شده برای گریه ای که تمام گناهامو بشوره بیاره بیرون .مثل اون شب....
دلم براش تنگ شده سلام منو بهش برسون بگو حسین تنهایی نمیتونه کمکش کن
بیارش بیرون .
بگو با تمام وجودم عاشقشم .دلم براش.......
اما روم نمیشه حتی اسمشو بیارم .
سلاممو بهش برسون.

زائر بقیع شنبه 9 دی 1385 ساعت 01:45 ب.ظ http://www.hassanmojtaba.mihanblog.com/

هوالمحبوب
***********************************************************
عید قربان، جشن رهیدگی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین بر همه ابراهیمیان مبارک باد
صدای پای عید می آید. عید قربان عید پاک ترین عیدها است عید سر سپردگی و بندگی است. عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است. عید قربان عید نزدیک شدن دلهایی است که به قرب الهی رسیده اند. عید قربان عید بر آمدن روزی نو و انسانی نو است.
به روزیم منتظر حضور سبز وصمیمی شما
خاک پایتان طوطیای چشمانمان باد
التماس دعا
یا حق امام حسن مجتبی پشت وپناه تون
***********************************************************

درجستجوی معنا شنبه 9 دی 1385 ساعت 01:52 ب.ظ http://darjostejoyemaana.blogfa.com

موسم عید است. روز شادى مسلمانان. روز قبولى در جشن بندگى خداوند. اى مسلمان حج گزار و اى کسى که در شکوهمندترین آیین دینى از زخارف دنیا دور شدى و به او نزدیکتر. ایام حج را نشانه اى از پاکیزگى ، رهایى، آزادگى، آگاهى و معنویت بدان. بدان که زمین سراسر حجى است که تو در آنى و باید با سادگى، وقوف در جهان درون و بیرون و قربانى کردن همه آرزوهاى پوچ دنیوى، خود را براى سفر بزرگ آماده کنى. انسان مسافر چند روزه کاروان زندگى است.

درجستجوی معنا شنبه 9 دی 1385 ساعت 01:56 ب.ظ http://darjostejoyemaana.blogfa.com

خداوند تبارک و تعالی به حضرت موسی (ع) فرمود: 1. راحتی را دربهشت قرار دادم ولی مردم در دنیا به دنبال آن هستند. 2. فهم و معرفت و علم را در کم‌خوری قرار دادم ولی مردم در سیری به دنبال آن هستند. 3. عزت را درشب‌زنده‌داری قرار دادم ولی مردم در مراوده و رفت و آمد با سلاطین به دنبال آن هستند. 4. بزرگی و حرمت را در تواضع قراردادم ولی مردم با تکبر به دنبال آن هستند. 5. اجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم ولی مردم با سروصدای بسیار به دنبال آن هستند. 6. بی‌نیازی را در قناعت قرار دادم ولی مردم در ریخت و پاش به دنبال آن هستند

درجستجوی معنا شنبه 9 دی 1385 ساعت 01:56 ب.ظ http://darjostejoyemaana.blogfa.com

سلام وتشکرازحضورتان وعیدقربان مبارک.....یامهدی ادرکنا

دریا شنبه 9 دی 1385 ساعت 02:26 ب.ظ http://daryadarya.blogsky.com

کاش من هم لیاقت انتظار داشتم...

شکوفه شنبه 9 دی 1385 ساعت 02:42 ب.ظ http://haramedelam.blogsky.com

سلام ...

فرا رسیدن عید سعید فطر و تحویل سال نو میلادی بهتون

تبریک می گم ...

ممنونم ازا ینکه بهم سر زدی ....

در پناه حق

حمید شنبه 9 دی 1385 ساعت 02:43 ب.ظ http://1e1.blogfa.com

سلام ساحل جان
ممنون که سر زدی و خبرم کردی
خیلی متن جالبی بود
ضمنا روز عرفه و عید سعید قربان و ولادت حضرت عیسی را به همه و به شما دوست عزیز تبریک می گم
اگه رفتی جمکران مارو هم فراموش نکن
موفق باشی در پناه حق

[ بدون نام ] شنبه 9 دی 1385 ساعت 02:50 ب.ظ http://naasaghh.persianblog.com

[گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل]
[گل][گل]
[گل]
[گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل]
[گل][گل]
[گل]
من در این شهر پر از همهمه و پر آشوب، پی خود می گردم.
به روزم و منتظر

تنهادل شنبه 9 دی 1385 ساعت 03:43 ب.ظ http://www.tanhadel.parsiblog.com

سلام دوست عزیزم
در تلاطم چشمان منتظرم یاد شیرین توست که آرامم می کند مرا امید وصل استو نگاهی از تو که تار و پودم را روشن می کند و تو می آیی با قدم هایی راسخ و چشمانی که می توان زیر آن بارش عشق و عدالت تر شد ....
مهدی جان ! موعود جان ها تمام پیچک های نگاهم پیشکش قدوم مهربانت .
ساحل عزیز ما رو هم از دعاهات محروم نکن
در ضمن با عید ابراهیم منتظر حضور گرمت هستم
موفق و پایدار باشی
یا علی

چشم به راه شنبه 9 دی 1385 ساعت 04:47 ب.ظ http://talaterashid.blogfa.com

در فهرست یهودیان مشهور،اسامی آشنایی‏همچون"هری هودینی"،"الویس پریسلی"،"مایکل جکسون"،رینگواستار"،"دیوید کاپرفیلد"جلب نظر می‏کنند.
سینما و صهیونیزم
از وبلاگ ما دیدن کنید
منتظریم

محمد مهدی تهرانی شنبه 9 دی 1385 ساعت 05:33 ب.ظ http://mehrabeandishe.blogfa.com

صبا اگر گذری افتد به کشور دوست
بیار نفحه ای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست

مطلب خیلی زیبایی بود. ان شاء ا... موفق باشید.
یا حق

ستاره دریایی شنبه 9 دی 1385 ساعت 05:41 ب.ظ http://setaredartaei.blogfa.com

سلام ساحل افتاده
خیلی قشنگ بود نمیدونم تا چه حد به واقعیت نزدیک بود
یکشنبه مارو از دعای خیرتون فراموش نکنید
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد