و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

امشب

امشب گرفته گریه ها دست دلم را

دریا کمک کن تا بیابم ساحلم را

 

 تو دلم آشوب به پا شده. یه غمی همه وجودم رو گرفته. یه نفر به من میگه بیا جمکران. نمی دونم کیه؟

 انگار با من قرار داره. منم با او قرار دارم. نمی دونم چیکار کنم. آخه ...

 

 

 ای صاحب جمکران!

 

 اینجا همه از شما حرف می زنند، ولی شما فقط تو حرفاشون هستی. تو دلاشون نه.

 

تو نیتاشون نه.

 تو رفتاراشون نه.

 خیلی ها ...

 ولش کن. دیگه غیبت نکنم.

آه، دلم افسرده در این تنگ غروب!

آدینه

بیا مهدی، بیا که باز هم آدینه است.

باز هم آدینه است. باز هم آدینه ای که من به انتظارت نشسته ام.

ای عزیز دل های شکسته ما !

ای آن که به امیدت زنده ام!

ای سبزی آسمان از آن تو!

ای سرخی لاله ها از غروبت!

ای اشک های کودک یتیم در جستجویت!

ای سر های ما در انتظار دست نوازشگرت خمیده!

ای معنی رکوع و سجودمان!

خدا کند که این زمستان خاموش غیبت، زود پایان پذیرد.

به بهار حضور سبز تو چشم امید دوخته ام.

ساحل نا آرام

ای ساحل نا آرام دریای طوفانی!

شب را چگونه بی پناه در اینجا به سر برم؟

دلم بی قرار است. به موج های سهمگینت عشق می ورزم. ای کاش امشب آنجا بودم.

ای موج های نا آرام!

مرا فرا گیرید که از آرامش این زندگی خسته شده ام. دوست دارم ذره ذره در قطرات آب دریا فنا شوم، چرا که به زلالی می رسم.

آی دریا! این همه زلالی، صفا و یکرنگی را از که آموختی؟ آدم ها که از این صفات بویی نبرده اند.بگو، بگو که منشأ این همه خوبی کجاست؟

شاید در آسمان است. شاید ابرها این را بر تو باریده اند. و شاید آفتاب به تو هدیه کرده.