و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

مسافر ...

کجا میروی ای مسافر درنگی

ببر با خودت نیمه دیگرت را....

 

امروز بهترین دوستم از شهر ما سفر کرد و رفت تا برای همیشه تو یه شهر دیگه زندگی کنه. دیگه کار از کار گذشته بود و التماس های من و اون هیچ فایده ای نداشت.

الان من و اون هزار کیلومتر با هم فاصله داریم. وقتی میرفت با چشمام دنبالش کردم تا جاییکه دیگه ندیدمش. او دورتر و دورتر میشد و اشک ها و التماس های من بیشتر و بیشتر.

حالا نمی دونم بدون اون چطوری زندگی کنم. یاد و خاطرات لحظات

با هم بودنمون هیچ وقت از یادم نمیره. خاطرات تلخ. خاطرات شیرین شبهای امتحان، تحقیقامون که هیچ وقت اونا رو به موقع تحویل ندادیم و همش در حال التماس کردن به استادا بودیم.

همه جا با هم بودیم...

کلاس، مجتمع، پژوهشکده، صف نون، کافی شاپ، هانی مانی، توت فرنگی، باشگاه، دعا، حرم،...

اما حالا تو رفتی و نمی دونی بی تو چقدر سخته!

این شعر رو به تو مسافر عزیزم تقدیم می کنم:

 

غصه نخور مسافراینجا ما هم غریبیم

از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم

فرقی نداره بی تو بهارمون با پاییز

نمی بینی که شعرام همه شعرن غم انگیز

غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست

اینجا ولی آسمون باریدنم بلد نیست

غصه نخور مسافر فدای قلب تنگت

فدای برق ناز اون چشمای قشنگت

غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری

من که خودم میدونم که تو چقدر صبوری

غصه نخور مسافر بازم میای به زودی

ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی

غصه نخور مسافر غصه اثر نداره

از دل تو میدونم هیچ کس خبر نداره

غصه نخور مسافر همیشه اینجوری نیست

همیشه که عزیزم راهت به این دوری نیست

غصه نخور مسافر غصه کار گلا نیست

سفر یه امتحانه به جون تو بلا نیست

غصه نخور مسافر تو خودت آسمونی

در آرزوی روزی که بیایی و بمونی

 

امروز جمعه ست. و من دلگیر تر از همیشه از رفتن تو. اما یکدفعه یادم به یه چیز مهم افتاد. به یه عشق مشترک بین من و تو. به یادم اومد که دوستی ما بر سر عشق به آقا بوجود اومد.

یادم اومد که غروب های جمعه یه دلگیری مشترک داشتیم.

یادم اومد که پنج شنبه ها با هم زیارت آل یاسین می رفتیم.

یادم اومد حاج آقا شرح می دادند و به حق چه زیبا و لطیف فراز های دعا رو شرح می دادن. خدا خیرشون بده.

یادم اومد به کارهایی که تو بنیاد و ... به اسم آقا انجام می دادیم.

یادم اومد که یه مسافر داریم که هیچ وقت ندیدیمش. مسافری که ما جمعه ها منتظرشیم اما او شاید هر لحظه برسه و ما دلمون می خواست برای یه بار هم که شده ببینیمش. فقط می تونم بگم:

 

ای خدا این وصل را هجران مکن

سرخوشان عشق را نالان مکن

نیست در عالم ز هجران تلخ تر

هر چه خواهی کن ولیکن آن مکن

 

شما نظر بدین!

سلام

به نظر شما نزدیک ترین زیارتگاه کجاست؟ کیه؟ چیه؟

جمعه های انتظار (۴)

دل را پر از طراوت عطر حضور کن

 

آقا! تو را به حضرت زهرا ظهور کن

 

آخر کجایی ای گل خوشبوی فاطمه!

 

برگرد و شهر را پر از امواج نور کن

 

شب های جمعه یاد تو بیداد می کند

 

آدینه ای ز کوچه دنیا عبور کن

 

آقا چقدر فاصله، اندوه، انتظار؟!...

 

فکری برای این سفر راه دور کن

 

زین کن سمند حادثه را تک سوار عشق!

 

جان را پر از شراره غوغا و شور کن

 

آقا چقدر زجه زنیم و دعا کنیم

 

یا بازگرد یا دل ما را صبور کن ...

 

شاعر: پروانه نجاتیh

 

قدر زجه زنیم و دعا کنیم

 کن

.

 شهر را پر از امواج نور کن